مساله قابل توجه دیگری که به لطف فضای مجازی به چشم میآید، این است که ژانر کتابهایی که پدر و مادرها به عنوان کتابهای مورد علاقه فرزندشان (که برایشان خریدهاند) از آنها مینویسند، بسیار شبیه علایق شخصی و دغدغههای خود پدر و مادرهاست. این ماجرا آنقدر پررنگ و اگزجره است که آدم گاهی ته دلش حس ناامیدی میکند وقتی یادش میافتد که یکی از چالشهای بزرگش با پدر و مادرش در دوران کودکی و دبستان رفتنش همین چالش ژانر کتابهای مورد علاقه بوده است. مثلا من خودم فانتزی تخیلی دوست داشتم و پدر و مادرم نگران بودند زیادی خیالباف شوم و دائم سعی میکردند پیشنهاداتی در حوزه کتابهای دارای پیام مثبت جلوی چشمم بگذارند که طبیعتا همه را رد میکردم. یا دوستی داشتم که عاشق کتابهای زندگینامه آدمهای نامدار بود و پدر و مادرش به مناسبتهای مختلف برایش کتابهای داستان میخریدند و نگران بودند که چرا بچهشان کتابهای بچگانه نمیخواند! البته پدر و مادرهایی هم در نقطه مقابل این نگرش دیده بودم. عمه خودم برای بچههایش کتابهای علمی و دانستنیها میخرید و نیمی از کتابخانه بزرگشان را همین کتابها پر کرده بودند، اما دخترعمههایم یواشکی و دور از چشم مادرشان کتابهای تخیلی من و خواهرم را امانت میگرفتند. القصه؛ این که بچههای این نسل اینقدر منطبق با دغدغه و سواد پدر و مادرهایشان کتاب میخوانند، اگر نگویم باورناپذیر و عجیب است، باید بگویم باورش سخت است و بیشتر به نوعی نمایشگاه از پیش طراحی شده هدفمند میماند تا بازتاب کتابهایی که فرزندشان با علاقه آنها رادنبال میکند!
این ها را گفتم که به کجا برسم؟ به اینجا که یک وقت (که خیلی هم دور نیست و شاید کمتر از بیست سال پیش) کتاب خواندن در خانواده در ظاهر ارج و قرب امروز را نداشت ولی آنچه بود تماما واقعیت بود. کتابها با علاقه انتخاب و خریده میشدند، یا از کتابخانه محله امانت گرفته میشدند و هرچه بودند بخشی از تزیین داخلی خانه محسوب نمیشدند. البته امروز هنوز نسل کتابدوستها و کتابخوانهای واقعی بین بچهها منقرض نشده است و همین هم جای امیدواری برای ما میگذارد. منظورم از ما هم جامعه ایران است دیگر.
ذرهبینمان را که کنار بگذاریم و بیخیال موشکافی فضای حاکم بر رسانههای تعاملی و دکوراسیون داخلی خانههای بعضی از مردم شویم، میرسیم به صندوقچه عزیز و گرامی تجربیات شخصی خودمان. منظور از خودمان هم منیت و این حرفها نیست؛ منظور «ما»ی مادر است که میتوانیم هر مادری در هر کجای ایران باشیم. تجربیاتی از این دست، در عین متفاوت و منحصر بهفرد بودن، هم اشتراکات زیادی با هم دارد و هم میتواند به مادران دیگری ایده اجرایی بدهد.
احتمالا همه ما این جمله را به اشکال مختلف، بارها شنیدهایم که برای تربیت کودک کتابخوان بیش از هرچیز باید پدر و مادر کتابخوانی باشید. یعنی بچه هم در محیط خانه کتاب ببیند و هم پدر و مادر را در حال خواندن این کتابها. اما من میخواهم فوت کوزهگری این روش را هم بگویم. مشاهده اعضای خانواده در حال خواندن کتاب، شاید شرط لازمی باشد اما قطعا شرط کافی نیست. شرط کافی، صحبت کردن درباره کتاب با بچه است. اگر خودتان کتاب میخوانید و بچه فعلا قرار است با مشاهده کتاب خواندن شما به کتابخوانی علاقهمند شود، حتما با او بلندبلند درباره اینکه چقدر از کتاب خواندن احساس خوبی دارید و انگار همین طور که گوشه خانه نشسته بودید، سفر رفتهاید حرف بزنید. یا درباره اینکه چه چیزهای جدیدی یاد گرفتید و حالا بیشتر از قبل میدانید و این بیشتر دانستن حس خوبی دارد.
پیشنهاد دیگر این است که با ذوق به او بگویید: «هممم؛ حالا وقتی به مهمانی برویم من حرفهای تازهای برای گفتن دارم که میتوانم با صحبت درباره آنها به دیگران هم یادشان بدهم.» و خلاصه هر صحبت دیگری که احساس اشتیاق و چیزی به دست آوردن نسبت به کتاب خواندن را در فرزندتان برانگیخته کند.
از این کارهای انگیزشی که بگذریم، به بحث شیرین و جذاب حق انتخاب میرسیم. تقریبا همه بچههای دنیا در هر سن و سالی که باشند از داشتن حق انتخاب استقبال میکنند و خب اگر این حق را به شیوهای به او اعطا کنیم که در مسیر مطلوب و نظام ارزشی تربیتی خودمان باشد اما بتواند بین گزینههایی که دارد، خودش تصمیم نهایی را بگیرد دیگر نور علی نور است؛ نه سیخ میسوزد و نه کباب. این بحث البته به تنهایی مطرح نمیشود، بلکه باید این را هم ذیل یکی دیگر از نکات پرتکرار گوشآشنا، یعنی اختصاص سهمیه خرید کتاب ماهانه به بچهها و در نظر گرفتن جای خالی برای خرید کتاب در سبد خرید ماهانه خانواده به کار بست. وظیفه پدر و مادر در این مرحله، شناسایی کتابهای مناسب و نامناسب، جدا کردن نشرهای متناسب با نیاز بچهها و پیدا کردن کتابفروشیهایی که دستهبندی استانداردی برای کتابهای کودک دارد، است. به این ترتیب شما میتوانید ماهی یکبار دست فرزندتان را بگیرید و با خیال راحت به کتابفروشیای که از قبل نشان کردهاید بروید و با توجه به علاقه بچه و شناختی که از روحیاتش دارید، قفسه مناسب را به او نشان بدهید و بگویید میتواند کتابها را ورق بزند و کتابی را که خودش دوست داشت انتخاب کند تا برایش بخرید. صد البته از همان ابتدا به او گوشزد کنید که کتاب انتخابی باید در رنج بودجه پیشبینی شده شما باشد تا بتوانید تهیهاش کنید.
رعایت همین دو نکته ظریفِ به ظاهر ساده شما را از پدر و مادری که دوست دارند بچهشان کتاب بخواند، به پدر و مادری که بچه کتابخوان دارند تبدیل میکند. به تجربه عرض میکنم!
انتهای پیام/