«ویولون‌زن روی پل»؛ هم نور، هم تاریکی

تجربه از پس پرده کلمات

09 آبان 1401

ــ پرسید: چه مصرف می‌کنی و چقدر؟

ــ خدا می‌داند مُردم از شرم تا گفتم: «هفت گرم تریاک خوراکی و صد و پنجاه حب قرص!»

هی این‌ور و آن‌ور می‌دیدم که از کتاب جدید خسرو باباخانی تعریف می‌کنند. خسرو باباخانی را در این حد می‌شناختم که کتاب آخرش «خسروِ شیرین» است و چیزی از او نه خوانده بودم و نه شنیده بودم. این را از کجا می‌دانستم؟ از ویدیویی که رضا امیرخانی گرفته بود تا کتاب عموخسرو را پیشنهاد کند به خلق‌الله. پی قضیه را گرفتم و فهمیدم موضوع این کتاب جدید ـ ویولن‌زن روی پل ـ اعتیاد است. اعتیاد خود نویسنده! همان موقع تصمیم گرفتم بخوانمش. علی الخصوص که من «برجِ سکوت»ِ حمیدرضا منایی را با همین موضوع خوانده بودم و حال آنکه برج سکوت داستان است و این کتابِ تازه‌روییده، خاطره‌نگاری نویسنده. یعنی واقعی است.

کتاب دو بخش دارد. البته به نظر من. وگرنه که در چندین بخش نوشته شده است. بخش اول، داستان ظلمت است و بخش دوم داستان نور. نمی‌گویم که سیاهی را به سفیدی ترجیح می‌دهم، اما در ظلمت چیزی وجود دارد که قلقلکم می‌دهد. وسوسه‌ام می‌کند. پس با چنین روحیه‌ای طبیعی‌ست که نیمه ابتدایی کتاب را بیشتر دوست داشته باشم. اما نه! این‌طور نبود و نیست. هر دو بخش درست روایت شده‌اند و تو را با خود همراه می‌کنند. نیمه ظلمانی همان‌قدر تلخ است که نیمه روشن کتاب شیرین و دلنشین؛ و نیمه نورانی همان‌قدر امیدوارکننده است که نیمه تاریک ماجرا، وحشتناک و دردآور و کشنده.

ــ ظلمت

بخش اول مربوط می‌شود به سال‌هایی که خسرو باباخانی درگیر اعتیاد است. عمر این سال‌ها به گفته خود نویسنده به ۳۰ سال می‌رسد. ترسناک است، نه؟

نقطه قوت بخش اول، توصیفات نویسنده است. کاملا ملموس. آنقدر که در جاهایی از کتاب نفسم بند می‌آمد، حیرت می‌کردم و یا اشک می‌ریختم.

ــ نور

در بخش دوم، داستان سفر عموخسرو و ره‌جویانش را می‌خوانیم. می‌پرسید که سفر یعنی چه؟ ره‌جو دیگر چیست؟ برای فهمیدن این اصطلاحات باید کتاب را بخوانید. عموخسرو و دوستان، یک دم و دستگاهی دارند مثال‌زدنی. یک‌تنه کار وزارت‌خانه آموزش و پرورش و بهداشت و ورزش و غیره را انجام می‌دهند در آنجا. کارهایی می‌کنند که بیا و ببین. شاید خنده‌دار باشد (یا شاید هم کمی احمقانه)، اما بعد از خواندن کتاب برای لحظه‌ای به این فکر کردم که عذاب اعتیاد می‌ارزد به آشنا شدن با این مجموعه کاربلد.

روراست بودن در خاطره‌نگاری به خودی خود سخت است. اینکه آدم دچار خودسانسوری نشود. چه خودآگاه و چه ناخودآگاه. اینکه صاف توی دوربین نگاه کنی و رو به همه بگویی: «هفت گرم تریاک خوراکی و صد و پنجاه حب قرص!» جرئت می‌خواهد. در این کتاب نویسنده به طرز تحسین‌برانگیزی با مخاطب صادق است. بی‌ غل و غش از گذشته‌اش می‌گوید و می‌داند که خواننده سطور او را قضاوت نخواهد کرد. همین می‌شود که کتاب بسیار دلنشین و زنده از کار درآمده. برای مثال دیالوگ‌های آقاخسرو با ماه‌طاووس ـ همسر محترم آقا خسرو ـ قند در دلتان آب می‌کند. بعد از خواندن کتاب به این فکر کردم که جا داشت نویسنده چند فصل به طور ویژه به ماه‌طاووس بپردازد! از بس که این شخصیت دوست‌داشتنی و بزرگ است.

با خواندن این کتاب می‌شود کمی بیشتر کسانی را که در این ورطه افتاده‌اند درک کرد. به مخاطب تلنگر می‌زند که برای یک لحظه خودش را جای آن فرد مصرف‌کننده قرار دهد. با او دشمنی نکند. به او بی‌احترامی نکند و حتی معتاد را در زمره انسان‌ها قرار دهد!

در جایی از کتاب خسرو باباخانی تعریف می‌کند وقتی مشاور و راهنمای تازه واردینِ ترک اعتیاد از او می‌پرسد چه مصرف می‌کنی و چه قدر؟ او می‌گوید: هفت گرم تریاک خوراکی و صد و پنجاه حب قرص! و در کمال تعجب می‌بیند که آن مشاور نه تعجب می‌کند و نه سرزنش. و این برای او روزنه‌ای می‌شود تا رسیدن به روشنایی.

اول متن اسمی از رمان برج سکوت آوردم. داستان برج سکوت هم درباره زندگی افرادی‌ست که که گیر این بلا افتاده‌اند. فرق برج سکوت با ویولن‌زن روی پل این است که در برج سکوت دیگر خبری از آن بخش نورانی و امیدوارکننده نیست. همه‌اش همان بخش اول است. تاریکی و ظلمت‌.

ـ موخره

چند ماه از خواندن این کتاب گذشته بود که یکی از همکاران گفت که اگر جدیدا کتاب خوبی خوانده‌ام، به او معرفی کنم. اتفاقی یاد این کتاب افتادم. فردا کتاب را برایش بردم و دو روز بعد کتاب را برایم آورد. نظرش را پرسیدم و گفت: «خوب بود. واقعیته دیگه. من چند تا رفیق داشتم که دقیقا همینجوری بودن. دقیقا همینجوری. یکیشونم خدا بیامرزه، مُرد. خیلی پسر خوبی بود. حیف شد.»

 

عنوان: ویولون‌زن روی پل، روایت سفری از ظلمت به نور/ پدیدآور: خسرو باباخانی/ انتشارات: جام‌جم/ تعداد صفحات: ۲۲۳/ نوبت چاپ: اول.

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید