البته این جنبش بیشتر محدود به روشنفکرانی سیاهپوست از طبقه ضعیف هارلم بود و نویسندهای که قرار است اینک از او و اثرش بگوییم، کمی با همنژادهایش تفاوت داشت.
چستر هایمز: آشنایی شتابزده با نویسنده در بند
چستر هایمز حدود ده سال پیش از آغاز این جنبش ادبی هنری متولد شد. خانوادهای تحصیل کرده داشت و والدینش هردو از اساتید بهنام دانشگاه سیاهان بودند. هایمز برخلاف نویسندگانی نظیر جیمز بالدوین و ریچارد رایت، آنقدر با بحران فقر دستوپنجه نرم نمیکرد و کودکی و جوانی خوبی پشتسر گذراند. اما چستر هایمز در جوانی آنقدر سربهراه نبود. هجده سال داشت که به جرم دزدی دستگیر شد و دادگاه بیست تا بیست و پنج سال حبس برایش برید. هایمز جوانیاش را پشت میلههای زندان گذراند، هرچند که علاقهاش به ادبیات باعث شد که این زمان را به نگارش داستانهای کوتاه بگذراند. در طول آن دوران، او آثارش را برای مجلات میفرستاد و برخی از آنها نیز مورد قبول واقع شده و منتشر میشدند. این اتفاق باعث کسب احترام در زندان شد و زندانیان و زندانبانها به او به چشم دیگری نگاه میکردند.
پس از آزادی، هایمز به فرانسه مهاجرت کرد. در آن زمان بسیاری از سیاهپوستها به سبب مشکلات موجود در آمریکا، فرانسه را گزینه بهتری برای زندگی میدانستند. هایمز در آنجا برای بار دوم ازدواج کرد و بسیاری از مهمترین آثارش از جمله «خشم در هارلم» را نوشت که موجب توجه منتقدان و مخاطبان آمریکایی به او شد.
چستر هایمز در هفتاد و پنج سالگی در اسپانیا درگذشت.
خشم در هارلم: جرم برای چند دلار بیشتر
چستر هایمز را دانشآموز مکتب دشیل همت و ریموند چندلر میدانند. بله، «خشم در هارلم» اثر هارد بویلدیست که عناصر ادبی آن بسیار مشهودند، اما هایمز عصاقورتدادگی خدایان این شاخه از ادبیات جنایی را ندارد و طنز قضیه او را به دانلد وستلیک نزدیکتر میکند.
وستلیک رمانی دارد به نام God Save the Mark که در ایران با دو عنوان «حق نگهدار ابلهان» و «خدا به داد آدم ابله برسه» ترجمه شده است. داستان آن رمان درباره مرد سادهلوحیست که حُقه بزرگ و کوچک را میخورد و انگار یک جو عقل در سر ندارد. شخصیت اصلی «خشم در هارلم»، جکسون، بسیار شبیه به همان فرد است. جوان خامیست که به او گفتهاند که میتوانند با ترکیبی شیمیایی اسکناسهایش را چندبرابر کنند و او هم چشموگوشبسته قبول میکند که داروندارش را فدای این قمار ابلهانه کند.
جکسون که حال دیگر آسوپاس شده، سراغ برادرش گولدی میرود. گولدی قصه ما از آن شارلاتانهاییست که مثلشان وجود ندارد. او نفوذی پلیس است و به آنها در راه کشف و انهدام باندها کمک میکند و در عین حال، حواسش است که چگونه مشتریانش را نیز تیغ بزند. برخلاف جکسون، گولدی انسان بسیار زیرکیست. او که درماندگی برادر سادهلوحش را میبیند، تصمیم میگیرد به او کمک کند تا هرطور شده دزدها را گیر بیندازد.
«خشم در هارلم» از دو منظر قابل بررسی است. نخست باید به قدرت داستاننویسی هایمز اشاره کرد. از لحاظ ادبی، او موفق شده داستانی پرکشش و دارای تعلیقی مثالزدنی بنویسد که مخاطب را تا آخرین نقطه کتاب با خود همراه میکند. هایمز با توجه به تجربیاتش در زندان، میداند که یک قصه جنایی خوب چطور داستانیست. شخصیتهای بهیادماندنی، اتفاقات مهیج و کنایاتی به اتفاقات روز. برخلاف همت و چندلر، او از آرایهها و بازیهای کلامی متعدد در نوشتارش استفاده نمیکند و بخش عظیمی از داستان را محاورههای میان شخصیتها پر میکند. همچنین هایمز در تولید لحن هم بسیار دقیق و جزئینگر بوده، این مسئله در ترجمه مزدک بلوری تا حد بسیاری درآمده و برای فهم بهتر آن بایستی به نسخه انگلیسی رمان رجوع کنید.
اما مهمتر از وجه ادبی رمان، هایمز در لایههای داستاناش به خوبی فاجعهای که سیاهپوستان آمریکا با آن دستوپنجه نرم میکنند، بازتاب میدهد. به توصیف او از محله هارلم نگاه کنید. همهچیز سیاه و ابریست. انسانهایی که سقف آرزوهایشان از سیر کردن خود و عیشونوش گاهوبیگاه فراتر نمیرود و بهقول معروف، میدانند که قرار نیست چیزی شوند. برخلاف همنسلان خود، هایمز با داستانهایی عمیق و شاعرانه، به آثار رایت و الیسون رجوع کنید، مخالفتش با نابرابری را بیان نمیکند و این اعتراض را با کنایههایش نشان میدهد. او حقیقت هارلم را به خوانندهاش نشان میدهد و به او میگوید، ببین، این دقیقا همان لجنیست که ما راه گریزی از آن نداریم.
در نهایت باید گفت که «خشم در هارلم» یکی از مهمترین آثاریست که در سالهای اخیر در ایران ترجمه شده است. سالها بود که جای خالی نویسندگان سیاهپوست در ادبیات ایران احساس میشد و حال با ترجمه این رمان مهم، امید است که بیش از پیش از آنها در ایران بخوانیم.
رمان «خشم در هارلم» به قلم چستر هایمز و فارسی مزدک بلوری، توسط نشر بیدگل منتشر شده است.
عنوان: خشم در هارلم/ پدیدآور: چستر هایمز، مترجم: مزدک بلوری/ انتشارات: بیدگل/ تعداد صفحات: 391/ نوبت چاپ: دوم.
انتهای پیام/