این کتاب از سفر آغاز میشود و به زندگی ختم میشود شاید برای شما این سوال ایجاد شود که مگر سفر جزئی از زندگی نیست؟ بله درست است، سفر جزئی از زندگی است اما کوبو آبه روایت داستان را از سفری خاص آغاز میکند که منجر به تحول و تغییر مسیر زندگی میشود و شاید بهتر است بگوییم این سفر آغازیست بر یک پایان.
روایت، خطی و ساده است ولی اتفاقات درون داستان دلهرهآور و جذاب است. در واقع باید گفت با یک داستان نفسبُر روبهرو هستید و از خصوصیات بارز آن تقابل و تضادِ تفکربرانگیز است. «زندگی و مرگ»، «شن و باد»، «زن و مرد» و «جهل و دانایی».
«زن در ریگ روان» داستان زن و مردی است که در یکی از روستاهای ساحلی جهان در یک گودال گیر افتادهاند و هر آن احتمال دفن شدن آنها توسط ماسههای ساحلی است که با باد تکان میخورند. کوبو آبه داستان سرپایی نوشته و هنر او در بهکار بردن نثر قوی آن را متمایز کرده است.
داستان کوبو آبه با تصویر عجین است او معرکهای را به تصویر میکشد که پر است از شکست و پیروزی، اسارت و آزادی و رنج و آرامش. او با این فضاسازی گام به گام مخاطب را همراه میکند و به پرسشهای او پاسخ میدهد اما پاسخ، آن چیزی نیست که انتظارش را میکشد.
جنگ نقطه اوج داستان است و چرخه بیم و امید تا انتها جریان دارد. قهرمان داستان، این مردِ بینام، درگیر اتفاقات خاص و باورنکردنی میشود طوری که مخاطب نمیتواند با او و دیگر شخصیتهای داستان همزادپنداری کند. او شخصیتهای داستانش را با عنوان مرد، زن دیگر و زن و حتی پیرمردهای زنبیل به دست مورد خطاب قرار میدهد و هویت هیچکدام را فاش نمیکند تا مسئلهای را مطرح کند به نام بحران هویت البته شاید کوبو آبه با این شیوه قصد داشته بر وهم و هیجان داستان بیفزاید اما داستان تنها به این بحران ختم نمیشود.
«نفهمیدم. اما گمانم زندگی چیزی نیست که آدم بتواند بفهمد. همه جور زندگی هست و گاه طرف دیگر تپه سبزتر به نظر می رسد. چیزی که برایم مشکل تر از همه است این است که نمی دانم این جور زندگی به کجا می کشد. اما ظاهرا آدم هرگز نمی فهمد، صرف نظر از این که چه جور زندگی کند. به هر حال چاره ای جز این احساس ندارم که بهتر است چیزهای بیشتری برای سرگرمی داشته باشم.»
حیرتانگیز است که نمایش جهل، نقطه قوت داستان است گویی که نویسنده از دریچه علم، اجتماع ، فلسفه و حتی روانشناسی به آن نگاه کرده است. او حتی از ظلم و استبدادی که در لایههای جامعه زنده اما پنهان است، نمیگذرد و آن را بهخوبی نمایش میدهد گویی که میخواهد راوی علیه این استبداد بپاخیزد و یا معترضِ انسانی شود که با این استبداد کنار آمده اما زندگی پر است از اتفاقات غیرمنتظره که گاهی آدمی را مجبور میکند برای زندهماندن به شرایط تن دهد و گاهی از زندگیاش چشم بپوشد تا همگان زندگی کنند.
از طرفی نویسنده بهخوبی از پسِ تغییرِ فضای ذهنی مخاطب با ترسیم کردن طبیعت و اشیا برآمده است. هرچقدر هنر او را میکاویم بیشتر با ابعاد نگاه عمیق و اصولی این نویسنده ژاپنی آشنا میشویم.
یکی دیگر از کارهای شگفتِ کوبو آبه، نمایش تفکر و تلاش راوی برای رهایی است گویی میخواهد بگوید که واقعیت همیشه نقصی در درون خود دارد و با رمزگشایی از این ماجرا خواننده را دچار دلهره و هیجان و اضطراب میکند و این شاید یکی از مهمترین حربههای نویسنده باشد برای آنکه مخاطب را میخکوب کند و حتی از خوانش داستانش لذتی دو چندان ببرد. او از گودالی نام میبرد که بیش از ده متر از سطح زمین فاصله دارد اما نویسنده نشان میدهد که میشود چاه همیشه تاریک و نمور و مخوف نباشد.
هدفِ قهرمان رهایی از مخمصه است و برای آنکه بتواند زنده بماند تا روزها و ساعتها را به تلخی و مشقت نگذراند، فکر میکند و در پی راه چاره میگردد. کوبو آبه فکر همهجا را کرده است. او حتی از فکر کردنهای قهرمان داستانش نمیگذرد و نشان میدهد که چگونه با تلاش میشود معادلات از پیش تعیین شده را برهم زد و یا با چه حربهای میشود فکری را مغلوب و سرخورده کرد در واقع او میخواهد بگوید که با تفکر و تلاش میشود به هدف رسید اما گاهی ممکن است انسان مقهور و مغلوب زمان و محیط شود.
آب، نور، سایه، خورشید و در یک کلام طبیعت دستبهدست هم دادهاند تا نقش موثری در داستان کوبو آبه ایفا کنند و از آنجاییکه غریزه و میل به زنده ماندن که در فطرت بشر نهاده شده قهرمان داستان را به فکر وامیدارد تا شاید بتواند با صبر و تحمل سختیهای زندگی را به ارامی بگذراند و او غافل است از اینکه «عادت» فصلالخطاب داستان میشود.
رمز و رازهایی که قهرمان داستان در عین محدودیت و محرومیت آنها را کشف میکند جذاب و خواندنی است و وقتی به شهود میرسد که دیگر زندگی شکل گرفته است. وقتی از محرومیت و یا محدودیت سخن به میان میآید (آنچه که کوبو آبه نوشته است) با آنچه که در ذهن مخاطب تداعی میشود تفاوت اساسی دارد.
شاید بهتر باشد کتاب را بخوانید تا با تفکر و نگاه عمیق این نویسنده ژاپنی آشنا شوید. نگاه فلسفی او به زندگی، داستانش را خواندنی و جذاب کرده است.
«زن در ریگ روان» از آن جهت حائر اهمیت است که ذهن را دچار چالش میکند و از آن کتابهایی است که باید آرامآرام بخوانید. داستان گامبهگام و کند پیش میرود اما این کندی از هیجان داستان نمیکاهد. کوبو آبه با قصهگویی ناب و دلنشینش تکتک اتفاقات را رمزگشایی میکند و تا آن را هضم نکنید رهایتان نمیکند.
عنوان: زن در ریگ روان/ پدیدآور: کوبو آبه؛ مترجم: مهدی غبرائی/ انتشارات: نیلوفر/ تعداد صفحات: 236/ نوبت چاپ: ششم.
انتهای پیام/