همسر شهید، به واسطه برادرش و فعالیتها و مبارزات او در دوران انقلاب، از سن خیلی کم تفکرات انقلابیاش شکل میگیرد و وقتی هنوز 16 ساله هم نشده مورد اعتماد مسؤولین بسیج و سپاه تازه تاسیس قرار میگیرد. دختری از یک خانواده پرجمعیت که مادری بسیار با سلیقه، کدبانو و به تعبیر شهید یوسفی، سوسول(!) دارد و به معنای واقعی کلمه روی پر قو بزرگ شده است و هیچوقت آب در دلش تکان نخورده و حتی کار خانه بلد نیست، در 17 سالگی، داوطلبانه و با رضایت قلبی، عروس خانه مردی میشود که برای خواستگاری به او اینچنین میگوید: «من به جز همین لباس پاسداری هیچ چیز دیگری ندارم. کشور ما در حال جنگ است و من یک پاسدار هستم. ممکن است شهید بشوم یا مجروح یا قطع نخاع، و یک عمر زحمتم بیفتد گردن شما. به همه این چیزها خوب فکر کن! با من وارد زندگی راحت و بیدغدغهای نمیشوی.»
مادر فخری، فخرالسادات همسر شهید و راوی کتاب، تا چند سال بعد ازدواج غصه سادهزیستی و خانه کوچک و شرایط سخت زندگی دخترش را میخورد اما آنچه در کتاب با آن مواجه میشویم این است که این دختر جوان نازپرورده، از طرفی چنان دلباخته شوهرش است که در زندگی با او وصف حالش «ما رایت الا جمیلا» است و از طرف دیگر عقاید انقلابیاش از پس مطالعات و مشاهداتش آنچنان واقعی و قلبی میشود که از سبک زندگیاش به معنای واقعی رضایت دارد!
«پاییز آمد»، یک عاشقانه صمیمی است که ما را به سفری پر اضطراب میبرد. سفری به کوچه پسکوچههای ذهنی یک دختر جوان که عاشق میشود. همسرش را در جایجای این کتاب با صفات پسندیدهای مثل قوی و پشتوپناه توصیف میکند و خبری از توصیفات صورتی در کتاب نیست. قبل از ازدواج او و احمد، ما شاهد رشد و بلوغ عقلی و منطقیاش هستیم و بعد از ازدواج، بلوغ عاطفیاش را نظاره میکنیم.
شاید بد نباشد خواندن «پاییز آمد» را به فمینیستها پیشنهاد کنید! همانها که اصرار دارند زن ایرانی بعد از انقلاب و به واسطه تفکرات و اعتقادات انقلابی و مذهبی سالها به عقب رانده شده و خانهنشین شده و شان و شخصیتی درجه دو پیدا کرده است. فخرالسادات موسوی به خوبی تلاش آنها برای چسباندن این مسائل به انقلاب و اسلام را نقش بر آب میکند. دختری که با وجود سن کم، اجازه داشته پابهپای مردان فعالیت انقلابی داشته باشد. خواستگارش را خودش به خانواده میقبولاند، فعال اجتماعی است و حتی با وجود داشتن دو فرزند کوچک، همسرش او را تشویق میکند به سرکارش برگردد، همسری که صفر تا صد کارهای خانه را با او شریک میشود و چه بسا سختترین کارها را به عهده میگیرد، مثل پروانه دور او میچرخد و طوری در خانه و حتی بیرون خانه به همسرش خدمت و محبت میکند که این زن سیراب از عشق، لبریز از اعتماد به نفس و مملو از عزت و کرامت میشود. سختیها و مشکلات همسرش را درک میکند، برایش وقت میگذارد و کار به جایی میرسد که مامان لعیا، مادر فخرالسادات و نگرانترین مادر دنیا برای حال و روزگار دخترش، عاقبت دلآرام میشود و چندبار به زبان میآید و او را میستاید.
در کنار همه آنچه از متن و بطن کتاب گفته شد، لازم است به نقش پررنگ و تاثیرگذار قلم گلستان جعفریان هم اشاره کرد که به شکلی هنرمندانه و حرفهای داستان این زندگی عاشقانه و انقلابی را به رشته تحریر درآورده است. نه آنقدر شخصی و صورتی که خواننده دلزده شود و حس رمانهای عامهپسند به او دست بدهد و نه آنقدر سانسور شده و خشک که از شهید، چیزی جز اسم و عنوان و عملیات منجر به شهادتش چیز دیگری ندانیم. همه چیز در این کتاب در جای خودش است: به اندازه، روان و دوستداشتنی.
عنوان: پاییز آمد؛ خاطرات فخرالسادات موسوی همسر شهید احمد یوسفی/ پدیدآور: گلستان جعفریان/ انتشارات: سوره مهر تعداد صفحات: ۲۴۰/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/