«عاشقی به سبک ونگوگ» در دو خط داستانی پیش میرود. اما این خطوط موازی اصلا با هم خوب تنیده نمیشوند و کلمات کتاب مثل ذرات جدا از همِ معلق مانده در اتمسفرند. همین یک دست نشدن و گم شدن سر رشته در پیش رفت و ادامه رمان سبب میشود که علیرغم نثر خوب، مخاطب رمان را رها کند. این که تکنیک در یک قصه به فرم برسد، نیازمند آن است که نویسنده هم مخاطبش را بشناسد و هم پیرنگ پر و پیمانی ساخته و پرداخته باشد. در کنار این دو اصل، صد البته انتقال حس از نویسنده در لباس کلمه به مخاطب، باید خوب بافته شود. حالا یا با تجربه زیستی مستقیم یا با مطالعه و پژوهش و رسیدن به شناخت درباره تجربه زیستی! پس چرخه درک شناختی در رمان کامل نمیشود و ذهن مخاطب تمتعی از قصه ندارد.
حلقه مفقوده در داستان «عاشقی به سبک ونگوگ» همان نرسیدن حس است که فرم را مصنوعی و ساختگی و تکنیک زده میسازد. این فرمزدگی بدون پشتوانه در زاویه دید داستان به حد اعلا میرسد. اصلا از داستان این را نمیتوان نتیجه گرفت که فرهیختهپسند است و مخاطب جدی ادبیات را به دنبال خود میکشاند. زیرا اصل در بیان ساده اما عمیق است. زاویه دید و راوی در داستان بلاتکلیف است و بیبرنامه تغییر میکند. در این باره میتوان این سوال را مطرح کرد که با توجه به پیرنگ استفاده از راوی ترکیبی چه دلیلی دارد؟
مخاطب در خلال رمان مدام باید ذهن خود را متمرکز کند و سر نخها را پیدا کند. به همین دلیل داستان زبان ساده داستانی ندارد و از بعد زبان، بیان قصه به دلیل جملات در هم پیچیده و طولانی، داستان بیمار و آسیب دیده است. با این همه از کنار سوژه خوب داستان نمیتوان راحت گذر کرد.
این نکته را نیز نباید جا انداخت که آقای شرفی خبوشان در داستانش به خوبی میتواند توهم زبانی تاریخی ایجاد کند و بهتر از آن از، از زمان مورد نظرش موقعیت دراماتیک بسازد. حس و حال رمان تاریخی است و مخاطب میتواند اتمسفر داستانی را از دل تاریخ، درک کند.
یک خط داستان در عصر انقلاب ۵۷ میگذرد و خط دیگر به سالها قبل از آن و اواخر دوره قاجار میرسد. دغدغه نویسنده در داستان، ظلمستیزی است و دستمایه داستان پرداختن به «واگویههای ذهن پریشان» یک نقاش. نویسنده میخواهد رمانش را در دو نظرگاه جامعهشناختی و روانشناختی پیش ببرد. اگرچه خوب روایت میکند اما خلاقیت او در نظرگاه داستان در هیچکدام از این دو رویکرد شکل نمیگیرد. حتی بخشی از جملههای کتاب کمکم مناسبتی و شعاری میشوند.
عنوان داستان هوشمندانه انتخاب شده اما میخواهم بگویم همین هم کمکم ارتباطش با داستان قطع میشود.
علیرغم همه نقدهایم باید اذعان کنم نویسنده، انسان و کرامت وجودی انسان را خوب میشناسد و تصاویری که از مضامینی چون عشق، دلتنگی، محرومیت و رنج میسازد تصاویر ملموس و واقعی هستند. چیزی که از ساختار داستان برمیآید فقدان بازنویسی دوباره و همان فرمزدگی بدون شناخت است. رشتهای از کلمات بیآنکه مفهوم بسازند.
عنوان: عاشقی به سبک ونگوگ/ پدیدآور: محمدرضا شرفی خبوشان/ انتشارات: شهرستان ادب/ تعداد صفحات: ۲۱۲/ چاپ: سوم.
انتهای پیام/