07 اردیبهشت 1403
Tehran
9 ° C
ما را در شبک های اجتماعی دنبال کنید
آخرین مطالب
بازگشت
a

نشر شهرستان ادب تگ

غمسوزی داستان آدم‌های خوبی‌ست که نقش بازی نمی‌کنند، تصنعی در کلام و رفتار ندارند و تا آن جا که باید در بستر قصه شکل گرفته‌اند.

فصل توت‌های سفید که ریتم خوبی دارد و همانطور که گفتم خرده‌روایت‌هایش نیز جذاب است از فقدان قصه‌ای که آن را روی پا نگه دارد رنج می‌برد.

موضوعی که در هرجای «فصل توت‌های سفید» ردپایی از آن به چشم می‌خورد، در اصل مظلومیت زنان است؛ چه ایرانی و چه خارجی.

فصل توت‌های سفید از حضور موثر مرد خالی‌ست. مردان قصه زنان‌شان را از خود رانده‌اند و خود نیز در میانه داستان گم می‌شوند.

فصل توت‌های سفید داستان تختی دارد. بدون فراز و نشیب خاص، بدون تکانه حتی بدون غافلگیری ویژه و یا حتی ساده.

«من پناهنده نیستم» روایتی از زندگی ملتی است که کلید خانه‌هایشان را حفظ کرده‌اند تا روزی که دوباره باز گردند.

کربلایی‌لو با ظرافت بسیار از لایه‌های قلبی و عقلی، پرده برمی‌دارد و بیش از آنکه به سیر خطی وقایع و احیانا گفت‌وگوهایی که شانه به باطن داستان می‌زنند بپردازد به سیره و بالاتر از آن به دلایل شخصیت‌ها برای اعمالشان

نویسنده در «خانه مغایرت» در موقعیت‌های گوناگون و متفاوت به نتایج گریزناپذیر تک‌فرزندی نقب می‌زند. مانند موقعیتی که در آن سعید عاشق می‌شود و حالش خوب نیست، آرزو می‌کند کاش خواهر بزرگ‌تری داشت تا می‌توانست با او در این مورد

فروغ که دختری‌ست بی‌پیوند شده، در چنبره ضرورت بقا گیر افتاده و در تنگنای معامله کردن خویش با مشتری‌های شهر نو بر سر زنده ماندن، چون غریقی در آستانه خفگی فقط و فقط دست‌وپا می‌زند.

پس از بیست سال پیام روشنی دارد، سیاهی اسلام اموی را کنارِ سپیدی اسلام علوی به نمایش می‌گذارد.