در «سالگرگ» تقریباً پانصد صفحهای شخصیت اول داستان تقی شهرام است و این یعنی ما این شانس را داریم که از نمای بسیار نزدیک، به مهمترینچهره سازمان در ماجرا تغییر مشی نزدیک شویم و سیر تحول و تغییر او و گروهکش را از مجاهدین به منافقین ببینیم.
«سال گرگ»، چنان که «رمان» میخوانیمش، نه یک مستندنگاری تاریخی و زندگینامه صرف است و نه رمانی صرفاً زاییده تخیل نویسنده. جواد افهمی بر لبه این دو قالب راه رفته و ماهرانه توانسته تعادلش را حفظ کند. بنابراین رمان او هم جذابیت و کشش خواندن یک رمان را دارد و هم اطلاعات خوب و کمتر شنیده شدهای را که تقارن بالایی با واقعیت دارند، در اختیار مخاطبش میگذارد. حرکت نویسنده بر لبه تاریخ و داستان و فرو نلغزیدن به ورطه تخیل و یا مستندنگاری محض فقط در صورتی امکانپذیر است که نویسنده در عین تسلط بر هر دو حوزه دقیقا از حد و مرزهای داستانش آگاهی داشته باشد و در عین حال شیفته هیچکدام نباشد و یکی را به پای دیگری قربانی نکند.
از سویی دیگر کار افهمی از آن جهت حائز اهمیت است که او در روایت شخصیت تقی شهرام بسیار عاقلانه و منطقی حرکت کرده است و از مدار صداقت خارج نشده است. اشتباه مهلک و فاحشی که میتوانست مترکب شود این بود که افهمی در روایت سرگذشت شهرام و آنچه کرد به پایان و نتیجه عملکردش توجه کند و همه چیز را با محوریت آن روایت کند. اما نویسنده در نهایت صداقت و امانتداری داستانش را پیش میبرد. یعنی بدون در نظر گرفتن مواضع مجاهدین خلق در عصر کنونی، ابعاد مثبت و منفی این سازمان را بدون کم و کاست برای خواننده بازگو کرده است. افهمی حتی روحیه سرسخت و مبارزاتی تقی شهرام را که برای هر مبارزی نقطه قوت محسوب میگردد کتمان نمیکند تا او را شخصیتی ضعیف نشان دهد، بلکه با رویکردی صادقانه، زندگی شهرام را آنچه بود روایت میکند که مخاطب این اختیار را داشته باشد تا خود تامل کند، که با فردی سرسخت و تا حدی مستحیل در ایدئولوژی مبارزه مواجه است که نه تنها خودش، بلکه همقطارانش را هم به ورطه نابودی میکشاند. افهمی حتی در پی عبرت ساختن تقی شهرام نیست.
در این رمان شخصیتها بسان اعضای ارگانیک سازمان نقش دارند و هر کدام در هر جایگاهی صفتی از سازمان را متجلی میکنند. و دقیقا برای همین است که در «سال گرگ» بر خلاف همیشه که ما خوانندگان قهرمان و سفر قهرمانی در داستان را دنبال میکنیم برای اولین بار یک سازمان در جایگاه شخصیت اصلی قرار میگیرد. چنین است که مخاطب به راحتی نمیتواند شخصیت اصلی رمان را بیابد. در همه تغییرها و چرخشهایی که در زمان و شخصیتهای داستان رخ میدهد تنها یک امر ثابت است و آن هم موضوع رمان است. موضوع رمان سازمان مجاهدین خلق است که افهمی پرتره آن را در «سال گرگ» کشیده است. پرترهای که تکههای آن مانند پازل در هر فصلی تصویر شده است و ما در فصول مختلف هر بار به تماشای تکهای از آن مینشینیم. بر همین اساس است که نه تنها درباره شخصیتها بلکه حتی درباره زمان داستان نمیتوانیم بگوییم اگر موضوع رمان سازمان مجاهدین خلق است، چرا داستان از محاکمه یکی از افسران شاخه نظامی حزب توده آغاز میشود.
اما برای من آنچه جلب توجه میکرد این بود که نویسنده دو بار در طول داستان وارد اثر خودش میشود و بی رودربایستی اعلام میکند که آنچه ما میخوانیم تاریخ به روایت اوست، نه تاریخ در کتاب تاریخ! افهمی دارد به تاریخ هم شخصیتی داستانی میدهد. تاریخ تمرد میکند و میتواند تغییر مسیر بدهد. میتواند حقایقی را بگوید و چیزهایی را کتمان کند.
من این حضور را با عنوان راوی مداخهگر میتوانم درک کنم. با این توضیح که گاهی در روایت داستان، راوی گزارش داستان را قطع میکند و از جهان داستان بیرون میرود و به قضاوتهای آشکار درباره شخصیتها و رخدادهای داستان میپردازد. در گونه ادبی کهن، به خصوص ادبیات تعلیمی، این آشکاری راوی بیشتر دیده میشود و حضور راوی چشم گیرتر است. مثلاً در «کلیله و دمنه» و «مرزباننامه» راوی در بسیاری از موارد داستان را رها میکند و مستقیم مخاطب را پند و اندرز میدهد. در گونه داستانپردازی جدید در اکثر موارد حضور راوی ناپیداست. برای مثال، در داستانهای کوتاه ارنست همینگوی حضور راوی در داستان به حداقل میرسد. مهمترین نشانههای راوی را میتوان شامل این موارد دانست: بیان اول شخص، شرح و تفسیر داستان، تعریف شخصیت، تلخیص زمان، و برجستهسازی صناعت داستانگویی. اما گاهی در ادبیات داستانی، افراط در آشکاری راوی، صفت دیگری به او اطلاق میکند و آن است؛ یعنی راوی، در صورت غفلت نویسنده و عدم ورزیدگی در سلوک، مانند قدرتطلبان عمل میکند و تمام تار و پود اجزای داستان را به میل خود میبافد، شخصیتها را بر انگشتانش بازی میدهد، و به زعم خویش مترصد است تا مخاطبان را به دنبال خود بکشاند.
راوی یک بار در اواسط اثر و یک بار در پایان اثر وارد ماجرا میشود و بینقاب و رو در رو با مخاطب حرف میزند؛ «بله دوست خوبم! اینچنین بود که من تصمیم گرفتم حکایت خودم را از تاریخ بگویم و کاری به آنچه که روزی روزگاری در گذشته نه چندان دور در کوچه پس کوچههای این شهر درندشت اتفاق افتاده هم نداشته باشم. تو را به خدا ملامتم نکن! چه میتوانستم بکنم!؟ خلاهای تاریخی و موضوعی کمیت داستانم را لنگ کرده بود و من حیران دانستن ماوقع را لنگ در هوا نگاه داشته بود…»
عنوان: سال گرگ/ پدیدآور: جواد افهمی/ انتشارات: شهرستان ادب/ تعداد صفحات: 439/ نوبت چاپ: دوم.
انتهای پیام/