«سیاگالش» سفری از حق به سوی خلق است

کشکولی از دغدغه‌های نویسنده

20 مهر 1400

آیه «نفر» امر می‌کند هر آن کس که در امر دین تفقه کرد برای انذار دادن به سوی قوم خویش بازگردد. حالا ابراهیم اکبری دیزگاه در چهارمین رمانش با داستانی موحدانه به تالش بازگشته است. سفری از حق به سوی خلق. «سیاگالش» از زبان طلبه‌ای به نام یوسف رستمی روایت می‌شود. او که خود اصالتی تالشی دارد برای تبلیغ دهه محرم به روستای میانکوه رفته است. روستای پرجمعیتی در تالش که پیرهای آن اصرار دارند آنجا را «صوفی ده» بخوانند. چرا که قدمت تاریخی روستا با بزرگان مسلک صوفیه گره خورده است. یوسف در روزهای نخست متوجه می‌شود سه سال پیش مبلّغی به نام مهدی زمانی در همین روستا گم شده و سرنوشتش در میان نقل‌های ضد و نقیض نامعلوم مانده است. حال وظیفه اوست تا حقیقت را بیابد.

یوسف که تبلیغ خود را با آیه «پس به سوی خدای فرار کنید» شروع کرده تلاش می‌کند با سلوکی پیامبرانه این روستای هفتاد و دو ملت را به خدا گره بزند. تلاشی که با اتفاق‌های غیرمنتظره برای یوسف و اهالی روستا همراه می‌شود.

«سیاگالش» همچون رمان پیشین دیزگاه، «سوره آفلین»، یک داستان استعاری است. برداشتی ذوقی از قصص قرآنی. تلاش برای بازتعریف کهن روایت‌ها در قالب داستان‌گویی مدرن. همانطور که در «سوره آفلین» با شخصیتی به نام ابراهیم در واپسین روزهای انقلاب به دنبال یافتن اسماعیل در میان خیابان‌های تهران همراه شدیم. حالا «سیاگالش» قرار است به بازسازی صحنه دعوت رسولان و برخورد قومشان بپردازد.

ابراهیم اکبری دیزگاه در اولین رمان خود، «برکت»، ماجرای تبلیغ طلبه‌ای به نام یونس را روایت می‌کند که پس از سال‌ها دوری از طلبگی دوباره معمم می‌شود و به روستا باز می‌گردد. اگر در آن داستان نگاه ماجرا به سمت مردمی است که به خاطر عقب‌ماندگی فرهنگی به مرض‌های اخلاقی و رفتاری گرفتار هستند، در «سیاگالش» با طلبه‌ای مواجه هستیم که بیش از مردم به نفس خود توجه دارد. زیرا باور دارد اصلاح مردم پیش از اصلاح نفس امکان ندارد. گویا می‌توان یوسف را نسخه بالغ‌تری از یونس رمان «برکت» دانست. طلبه‌ای که جز کلام وحی سخنی برای گفتن ندارد و از پس هر حادثه‌ای به دنبال کشف بطن و حقیقت ماجراست.

برتری دیگر «سیاگالش» بر «برکت» مسئله اقلیم است. منطقه تالش جایی است که دیزگاه هم جغرافیای آن را به خوبی می‌شناسد و هم نسبت به افسانه‌ها و داستان‌های تاریخی آن آگاه است. قرار گرفتن داستان در محیطی که نویسنده به آن آگاهی دارد بر عمق و دقت ماجرا افزوده است. توصیف  صحنه‌های جنگل و بیان افسانه «سیاگالش» از زبان چوپان‌های محلی از ویژگی‌های ناب این رمان است.

طرح داستانی «سیاگالش» بسیار پر شاخ و برگ است. رمان پر است از شخصیت‌های فرعی که با داستان و ماجرای خود در کنار یوسف قرار می‌گیرند. نویسنده با کمک داستان‌های فرعی به مسائل فراوانی نوک می‌زند. البته حضور اشخاص متعدد در یک صحنه گاه باعث سردرگمی مخاطب و مشکل شدن مطالعه کتاب می‌شود.

رمان کشکول مباحثی است که گویا دغدغه نویسنده و نشات گرفته از تجربه زیسته‌اش هستند. شما در «سیاگالش» هم از بحث عرفانی رویت خدا مطالبی می‌خوانید و هم در مورد سگ‌های هلال احمر نکات تازه‌ای فراخواهید گرفت. در بسیاری از جاها نویسنده به اتفاقات و شبهات روز جامعه تعریضی می‌زند، اما به آنها هیچ پاسخی نمی‌دهد. گویا نویسنده می‌خواهد پوچ و بیهوده بودن اینگونه سوالات را با بی‌پاسخ گذاشتن آن‌ها نمایان کند. اما یکی از مهم‌ترین موضوعاتی که در داستان به آن پرداخته می‌شود مساله وحدت است. یوسف که همه چیز را از قاب توحید نگاه می‌کند سنی و شیعه را نیز واحد و همه را در مسیر رسیدن به الله می‌داند. نویسنده در داستان تفسیر جدیدی از مساله وحدت میان مذاهب ارائه می‌دهد که با نگاه متداول که وحدت را صرفا یک امر فرمایشی و سیاسی تلقی می‌کند، تفاوت دارد. گفت‌وگوی یوسف با طلبه‌ای که در مدارس پاکستانی درس خوانده، حد و مرزهای اسلام تکفیری و اسلام محمدی را مشخص می‌کند و سنی و شیعه را در یک جبهه واحد قرار می‌دهد. یک نشانه‌گیری دقیق فرهنگی که شاید در آثار دینی و مذهبی این سال‌ها کمتر شاهد آن بودیم. از سوی دیگر تلاش مستمر نویسنده برای ترمیم رابطه روحانیت و جامعه ستودنی است. در حالیکه باور عمومی مردم طلاب را ارگانی وابسته به حاکمیت تلقی می‌کنند، اکبری دیزگاه در تلاش است نمای واقعی‌تری از زیست طلاب به جامعه نشان دهد. جامعه ای که به دلایل نامعقول از شناخت نزدیک و ملموس جامعه روحانیت منع شده‌اند حالا در «سیاگالش» می‌توانند دریافت بهتری از روحیات و حالات یک طلبه داشته باشند.

نویسنده در گره زدن افسانه‌های محلی با داستان دینی خود موفق عمل می‌کند. برخلاف تصور غالب که با برخوردی خشک و متعصبانه افسانه‌های گذشتگان را خرافه و نشات گرفته از جهل مردم می‌داند؛ نویسنده ماجرای سیاگالش را ملهم از باورهای دینی مردم می‌داند و با هوشمندی، سیاگالش که حافظ گله و احشام مردم است را با مباحث عرفانی خود مطابقت می‌دهد.

فرخنده‌ترین اتفاق «سیاگالش» را شاید بتوان استفاده از استعدادهای کلام وحی در پیشبرد داستان ایرانی دانست. شاید زمانی رضا امیرخانی در آثار خود از آیات قرآن در متن داستان و مقاله‌های خود استفاده می‌کرد، ولی کاربرد آنها در حد بازی‌های زبانی و استفاده از دوپهلویی‌های کلام عربی بود، اما دیزگاه با نگاه و تامل در معانی قرآن سعی می‌کند گره‌ها و سوال‌های داستان خود را با دستگیری از آیات قرآن حل کند.

و شاید تنها ضعف قابل اعتنای داستان «سیاگالش» را ناتوانی در پایان دادن به داستان‌های فرعی دانست. نویسنده که تا میانه کتاب همچنان اتفاق و شخصیت‌های جدید به ماجرا اضافه می‌کند، در انتها برخی اتفاقات همچون داستان طلبه گمشده را ناتمام می‌گذارد و همچنین احساس می‌شود گفت‌وگو پایانی یوسف و برخی شخصیت‌ها در انتهای داستان جامانده و نویسنده که در تلاش بوده پایان باشکوهی برای شخصیت اصلی داستان رقم بزند فراموش کرده است برای شخصیت‌های فرعی نیز نقطه پایان بگذارد.

در پایان باید به طرح جلد بسیار زیبای کتاب نیز اشاره کرد. زیرا نمای زیبایی که از داخل غار به سوی منظره جنگلی گرفته شده است گویا تداعی کننده همان رجوع منذر به سوی قوم خود پس از شهود و دریافت‌های معنوی است. بازگشت از وحدت به سمت کثرت و تصمیم نویسنده برای انتشار کتاب از طریق نشر صاد که به طور همزمان نسخه الکترونیک و چاپی را روانه بازار می‌کند امر مثبتی است که در شرایط کرونایی به مخاطب شهرستانی این امکان را می‌دهد که به راحتی به کتاب دسترسی داشته باشد.

 

 

عنوان: سیاگالش/ پدیدآور: ابراهیم اکبری دیزگاه/ انتشارات: صاد/ تعداد صفحات: 414/ نوبت چاپ: اول.

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید