تماشای نبردی نفس‌گیر همراه با داستایفسکی

کمالِ جنون

23 آبان 1400

فیودور داستایوسکی نویسنده‌ای خیرخواه و تا حدی بی‌رحم است که اگر چنین نبود «همزاد» متولد نمی‌شد. او خیرخواه است چرا که در این داستان درست مثل یک جراح، چاقو به دست ایستاده و روح و ذهن خواننده را می‌شکافد. این شکاف و این جراحت هم مثل روندی که هر عمل جراحی دیگری طی می‌کند، اجتناب ناپذیر و لازمه بهبود نهایی است اما دلیل بی‌رحمی داستایفسکی، تفاوت این عمل با عمل‌های جراحی دیگر است. در این‌جا هیچ خبری از بی‌هوشی نیست و این روند پردرد، در هوشیاری کامل رخ می‌دهد.

«همزاد» در سیزده فصل به نگارش درآمده و برشی از زندگی مشاور رسمی، آقای یاکوف پتروویچ گالیادکین را تحت فشار اجتماعی و در زیر سلطه نظام مستبد اداری به تصویر می‌کشد. نظامی که سلسله‌مراتب بیمارش، زندگی این مشاور رسمی را تحت تاثیر قرار می‌دهد، دوگانه گالیادکین-گالیادکین را آغاز کرده و قهرمان داستان را در جنون، به کمال می‌رساند. دوگانه‌ای که در آن، گالیادکین با همزادش، با این غریبه‌ آشنا روبه‌رو می‌شود.

«همزاد» بر محور حوادث نمی‌چرخد و این تحولات درونی و تدریجی آقای گالیادکین است که داستان را پیش می‌برد. این کتاب شاید در قیاس با سایر آثار داستایوسکی، کم‌تر به چشم بیاید اما به یقین کتابی است که ارزش خواندن دارد. آنچه که این کتاب را خواندنی‌تر می‌کند، پرداخت متفاوت به موضوعاتی است که مدت‌هاست در ورطه تکرار گرفتار شده‌اند. موضوعاتی همچون ظلم، بی‌عدالتی، رنج و تنهایی.

داستایفسکی در این کتاب به شیوه‌ای هنرمندانه، زوال ارزش‌های اخلاقی و اجتماعی و پیشروی هرچه بیشتر ضدارزش‌ها را به تصویر می‌کشد. برای مثال گالیادکین به وضوح می‌بیند که خدمت صادقانه‌ برای هیچ‌کس اهمیتی ندارد و چیزی که سبب پیشرفت در کار می‌شود، تملق و چرب زبانی است. از طرفی همزادی که روزی به بزرگ‌ترین دشمن او تبدیل می‌شود، همان کسی است که او را از در دوستی و برادری به زندگی‌اش راه داده.

«همزاد»، بلیط سفر به روم باستان و ورود به کلوسئوم برای تماشای نبردی نفس‌گیر است. نبردی که در یک طرف آن آقای گالیادکین، تنها و بی‌دفاع ایستاده و در طرف دیگر، همزادی است که دشمنان گالیادکین بی‌نوا را رهبری می‌کند. او درست نقطه مقابل گالیادکین است؛ به اندازه ضعف او، قدرتمند و به قدر شرافتش، شرور است. او، بنایی است که آجر به آجرش را خصلت‌هایی ساخته‌اند که گالیادکین سال‌ها از آن‌ها دوری جسته؛ بنایی که اکنون در عین ناباوری، در مقابل دیدگانش قد علم کرده.

این داستان، هیمنه انسان را می‌شکند و این شکنندگی را به رخ مخاطب می‌کشد. ما، روی سکوهای کلوسئوم نشسته‌ایم و همزمان با تماشای تلاش‌های بیهوده و نافرجام گالیادکین در نبرد با همزادش، بر سرش فریاد می‌کشیم و سرزنش و ملامتش می‌کنیم؛ و تمام این‌ها در حالی رخ می‌دهد که هیچ تضمینی برای این‌که ما در شرایط مشابه عملکرد بهتری از خود نشان دهیم، وجود ندارد. گاهی حتی دچار تردید می‌شویم که نکند ما مالک ذهن‌مان نیستیم و او هر وقت که بخواهد می‌تواند اعلام استقلال کند! ما گاهی تکلیفمان با قهرمان داستان هم روشن نیست؛ نمی‌دانیم که باید با دیدن او خشمگین باشیم، نسبت به او احساس ترحم کنیم و یا حتی از او بترسیم!

داستایفسکی با «همزاد» به شما فرصت تجربه کردن جنونی آگاهانه را می‌بخشد. او کشیدن مرز بین خیال و حقیقت را به مخاطبش واگذار می‌کند و این شمایید که تصمیم می‌گیرید داستان آقای گالیادکین را در زیر سقف کدام جهان تصور کنید. داستانی که احتمالا چندان هم با فراز و نشیب‌هایش غریبه نیستید. چرا که به قول آقای گالیادکین «همه جور اتفاق برای همه می‌افتد…کج‌تابی‌های روزگار برای همه هست. کاخ نشین هم که باشی از این‌جور چیزها معاف نیستی.»

عنوان: همزاد/ پدیدآور: فئودور داستایفسکی، مترجم: سروش حبیبی/ انتشارات: ماهی/ تعداد صفحات: 216/ نوبت چاپ: دوازدهم.

انتهای پیام/

1 دیدگاه

  • علیرضا

    متن حاضر نثر بسیار روان و پخته ای دارد. برای نویسنده آرزوی موفقیت بیشتر دارم

بیشتر بخوانید