ناکام در رسیدن به یک قالب روایی

گرفتار روزمرگی

24 اردیبهشت 1401

کتاب «به من دست نزن» روزنگارهای فائضه غفارحدادی از روزهای شروع کرونا در زمستان 1398 است. روزهای پرالتهاب، ترس و پر از حرف و حدیث و شایعه که به سرعت دو سال از آن گذشت.

پس از گذشت مدتی در همه جای دنیا نهادهای متکفل فرهنگ مکتوب در پی ثبت اتفاقات آن ایام در مرزهای جغرافیایی و فرهنگی خودشان شدند. در ایران ما چنین شد و کتاب «به من دست نزن» یکی از محصولات مرتبط با آن ایام است.

در زندگی روزمره آنچه در لحظات سپری می‌شود، هرچند در لحظه سپری شدنش می‌تواند بی‌اهمیت جلوه کند، با یادآوری جزئیات گذشته، محصول چیزی است که در گذشته حادث شده؛ یعنی می‌توان ارتباط علّی بین آنها را کشف کرد و درعین حال در لحظه‌ای که در حال سپری شدن است، خود می‌تواند دلیل بر حوادثی باشد که در آینده امکان رخ دادنش وجود دارد.

به هر شکل، انباشتی از جزئیات که در گذشته روی داده و ما به آن اهمیتی نمی‌دهیم، آنچه را که امروز درحال سپری شدن است، سبب شده و می‌توانست به ما اجازه بدهد آنها را پیش‌بینی کنیم. این زنجیره اتفا‌ق‌ها و شرایط را که نیاز بازسازی و بازگویی آنها را حس می‌کنیم، بدین منظور که بتوانیم بر جزئیات و شرایط آنچه به‌ مثابه تجربه ما از لحظه بر ما ظاهر می‌شود حاکم شویم روایت می‌نامیم. از این‌رو می‌توان دو سطح متفاوت در مفصل‌بندی ارتباط خود با جهان را تشخیص داد؛ یکی تجربه زیسته یعنی آنچه به شکل مستقیم و مبتنی بر امر حسی در لحظه حس می‌شود، بی‌آنکه آن را در زنجیره ارتباطات روایی با دیگر رویدادها قرار دهیم و دیگری گفتمان روایی است، بدون آنکه به ادراک حسی تجربه‌ها در لحظه اهمیت دهد، بر زنجیره روایی چیزها که به شکل علّی کنار هم می‌آیند، صحه می‌گذارد.

این دو سطح ارتباط با جهان واقع را می‌توان به دو سطح معرفتی متفاوت نسبت داد. آنجا که سوژه یعنی فاعل شناسا یا نویسنده(خانم غفار حدادی) در سطح جهان واقع قرار می‌گیرد و به شکلی هم‌عرض با آن ارتباط برقرار می‌کند. در این‌جا ما با سوژهای پدیدارشناختی مواجهیم که با جهان‌بودگی خود، خویش را تعریف می‌کنند. حال آنکه اگر سوژه با بینشی دقیق و با فاصله، جهان را به مثابه متن در نظر بگیرد و آن را رمزگشایی می‌کند، با سوژه استعلایی دکارتی روبه‌رو شده که بی آنکه با جهان‌بودگی خود را تعریف کند، با منطق استدلالی بر وجود خود صحه می‌گذارد. به بیان دیگر در این یادداشت در پی این هستیم تا ببینیم نویسنده در این کتاب از تجربه زیسته خود گفته یا به سطح دقیق‌تری از نگاه رسیده و متنی بر اساس گفتمان روایی نوشته است.

گفتمان روایت و تجربه زیسته، این دو گونه ارتباط با جهان به تفاوتی کاملاً کیفی اشاره دارد. در تضاد با آنچه تجربه زیسته ما در لحظه و از هستی می‌تواند داشته باشد؛ یعنی احساسی کاملاً درونی شخصی و شهودی که غیرقابل انتقال می‌نماید، در عوض قرار دادن آن در زنجیره روایی امور دیگر، به ما این امکان را می‌دهد تا با آنچه در لحظه تجربه کرده‌ایم، فاصله بگیریم و آن را با واژه‌هایی که به شکل بالقوه قابل دسترس برای دیگران هستند، تفسیر کنیم و در اختیار آنها قرار دهیم. در واقع برای فهم آنچه در لحظه به‌‌مثابه تجربه زیسته بر ما می‌گذرد و یا دادن قالب و فرمول به آنچه در لحظه احساس می‌کنیم، ما آن امر زیسته تجربی را در زنجیره روایی وارد می‌کنیم و اینگونه است که از منظر لاندوفسکی زمانی که خود را روایت می‌کنیم، همین عمل ساده روایت کردن، ما را از سیطره آن امر زیسته رها می‌کند و در بطن امر قابل فهم مستقر می‌سازد.

باید توجه داشت «به من دست نزن» مبتنی بر امر و تجربه زیسته است و اصلا فاقد قالب گفتمان روایت است. تقابل این دو در یک سطح تولید معنایی قرار دارد که روایت را داده‌ای قابل تجزیه و تحلیل می‌دانند و تجربه را دارای ویژگی جوهرهای غیرمتنی می‌پندارند و باعث می‌شود تجربه از زمره داده‌های قابل تجزیه و تحلیل خارج شود.

کتاب «به من دست نزن» آن اندازه گرفتار سادگی و روزمرگی تجربه زیسته نویسنده شده که به پایان بردنش هم کار بسیار سختی است. نویسنده حتی نتوانسته نثر مطلوب و استانداردی خلق کند برای همین مدام در کتاب با یک سیکل معیوب پسربچه، پسرک و پسرجان، شوهرجان و خواهرجان و … روبه‌رو هستیم.

مسئله مهم ارحج بودن روایت بر تجربه در امر دلالت و دادن معنا به جهان است. مسئله و پرسش اساسی به این شرح است: آیا مستقل از هر روایتی، در خود تجربه شکل خاصی از حضور معنا وجود ندارد؟ آیا آنچه نویسنده در این کتاب بر اساس تجربه زیسته نوشته فاقد معنا به منزله نشان برای کشف جهان است؟

باید توجه داشت که نگاه به جهان به مثابه امر زیسته است. نگاه خود امری نسبی به شمار می‌رود. اما بر اساس شرایط، به نسبت بافت‌های متفاوت و نوع ابژه‌هایی که به آن عرضه می‌شود و همچنین طبیعت ارتباطاتی که با جهان پیرامون برقرار می‌کنیم، می‌توان دو گونه نگاه به جهان و معنا دادن به آن را از هم تشخیص داد. در خصوص نگاه، باید گفت جهان و اینجا ابژه که زندگی خانم غفارحدادی است را همچون برگی از کتابی تلقی می‌کنیم که در آن نشانه‌هایی که باید مورد خوانش قرار گیرند، ثبت شده‌اند. لذا فهم جهان برابر است با رمزگشایی از آن شکل‌های آشکار شده‌ای که چه کلامی و چه غیرکلامی، همچون متن‌هایی تلقی می‌شوند که گویی می‌خواهند چیزی بگویند. در واقع جهان را رمزگشایی کرده، همچون کتابی که می‌خواهد چیزی بگوید مورد خوانش قرار می‌دهیم. دقیقا این همان گرانیگاهی است که «به من دست نزن» را ناکام کرده است. در «به من دست نزن» جهان نه متن، بلکه واقعیتی است سرشار از ویژگی‌های حسی که می‌توان بدون فاصله، بی‌واسطه و مستقیم، دریافتی احساسی از آن داشت. اینجا با فرایند بی‌پایان و گشوده معنی سر و کار داریم. در تضاد با معنا یعنی نگاه مبتنی بر فاصله و خوانش که تنها در پایان فعالیت رمزگشایی آشکار می‌شود، معنی یعنی نگاه ادراکی ـ حسی خود نقطه شروعی را بنا می‌گذارد و زاده ارتباط تعاملی و بلادرنگ سوژه با جهان بیرونی است.

نویسنده و حتی ما اگر بنا شد روایت کنیم برای اینکه خود را خوانشگر جهان متن بدانیم، باید خود را از آنچه می‌بینیم جدا کنیم و از آن فاصله بگیریم تا نه به شکلی انتزاعی، بلکه آن را به صورت عینی و به مثابه واقعیتی معنادار و قابل تفسیر نظاره کنیم و سپس آنچه را از دریچه نگاه خود تفسیر کرده‌ایم با نثری متناسب با معنا روایت کنیم.

با این شرط است که جهان متن معمایی است که به شرط پیدا کردن کلید آن، رازها کشف می‌شوند و معناها از پرده برون می‌افتند. در بسیاری از مواقع، خوانش کاربردی و انتفاعی ما از جهان به مثابه متنِ دارای معنا غالب بر نگاه حسی به جهان است؛ آن‌سان که در بیشتر مواقع به کورانی شبیه هستیم که بر ویژگی‌های ذاتی و حسی چیزها و حضور بلافصل آنها در مقابل خود چشم بسته‌ایم.

با وجود این، توانش زیبایی‌شناختی و ادراک حسی ما گاه خود را آشکار می‌کند و چشم‌های ما را بر جهان می‌گشاید.

 

عنوان: به من دست نزن؛ روزنوشت‌های کرونایی یک نویسنده خانه‌دار/ پدیدآور: فائضه غفارحدادی/ انتشارات: شهید کاظمی/ تعداد صفحات: 336/ نوبت چاپ: اول.

انتهای پیام/

3 دیدگاه

  • رضا

    یادداشتهایی با این محتوا سطح نقد ادبی در ایران را بالا برده در حالیکه مجلات دیگر و حتی نویسنده ها از این دست یادداشتها استقبال نمیکنند انتشار این نقدها واقعا جهاد محسوب میشه بسیار عالی

  • لیلی

    چقدر خوبه که شما یادداشتهای فانتزی و ژورنالیستی منتشرنمیکنید. یادداشتها و نقدهای تخصصی خیلی خوبه. انشالله موفق باشید

  • محبوبه

    یک یادداشت فوق العاده تخصصی و کاربردی بسیار عالی و خداقوت

بیشتر بخوانید