روایتهایی از تنهایی در میان دیگران
این داستان واقعی است
هر وسیله قصهای داشت. و او نقال قصهگویی بود از خاورمیانه که از هر وسیله کتابی شفاهی میپرداخت و تحویل مشتریها میداد.
ناکام در رسیدن به یک قالب روایی
گرفتار روزمرگی
کتاب «به من دست نزن» آن اندازه گرفتار سادگی و روزمرگی تجربه زیسته نویسنده شده که به پایان بردنش هم کار بسیار سختی است. نویسنده حتی نتوانسته نثر مطلوب و استانداردی خلق کند.
قرن نو ـ روایتی از نوروز کرونایی در دیار غریب
نوروز با تصمیم شاذ آقای پادشاه!
برای سیامین نوروز زندگیام برنامه جدید نداشتم. طبق روال خودم را میرساندم به شهر کوچک و خانه بزرگ مامانجون. اما با ظهور کرونا و تصمیم شاذ پادشاه، نوروز متفاوتی در برابرم بود. باید عید را در خانه میماندم.
روایتی از یک پاندمی که گفتوگو را زنده کرد
یک دقیقه شادکامی
او نمیدانست من چه شبهای تلخی را سپری میکنم اما حضورش قوت قلبی بود برای من. دانستن این که بعد گذراندن یک روز سخت میتوانم شبم را با گفتوگویی لذت بخش سپری کنم آرامم میکرد.
روایتهایی از تنهایی در میان دیگران
روزی بر میگردی…
پدر گفت: «دکتر واسی، احوالت رو پرسید. بهش گفتیم که