بم ـ دهه پنجاه
(داستانهای غریب مردمان عادی ـ محمدعلی علومی)
داستاننویسها هم شهروند یک شهر هستند، مثل دیگر مردمان با هر شغلی، اما داستاننویسها میتوانند زبان و یا لهجه یک شهر را طوری لابهلای اتفاقاتشان زنده نگه دارند که تا همیشه در ذهن مخاطب زنده بماند. باور ندارید؟ این چند سطر از «داستانهای غریب مردمان عادی» به قلم محمدعلی علومی را بخوانید:
«یاور امر کرد که امنیهها، همی پدر و مادر و خود ماهتیتی و برادرش رِ بردند پشت قلعه خان، کنار کوهها… باقی امنیهها، دهاتیها رِ دور میکردند. یاور از جلو اینها گذشت. همهشان رِ خیرهخیره نگاه میکرد، به برادر ماهتیتی که رسید به صورتش تف انداخت، گریبانشه گرفت و کشاندش به میان، گفت کی بوده که اینها رِ کشته؟ برادر ماهتیتی مثل پیر زالها به گریه افتاد… یارو، کشیدهای محکم خوابوند بیخ گوش برادر ماهتیتی، طوری که افتید و خفتید بر خاک. یاور غرید که بیشرف، کی بوده که اینها رِ کشته؟ با لگد برادر ماهتیتی را میکوفت. او هم مثل گاو نعره میکشید، مثل ابر بهار اشک میریخت…
علومی اهل شهر بم است. در داستانهایش هم بم نقش پررنگی دارد. او اسطورهها را دوست دارد و داستانها و اسطورههای مردم یک شهر کوچک را در قالبی مدرن و امروزی در رمانها و داستانهایش ارائه میکند. آن هم به شیوهای که نمیشود خواند و دوستشان نداشت. همین کتابش هم دربردارنده داستانهایی است از مردم بم که در فضايی به همآميخته از طنز و تراژدی ارائه شده است. کتاب زندگی مردمان بم در دهه 50 را روایت میکند و شامل چند داستان به هم پیوسته است، با تلفیقی از شیوههای قصهگویی کهن و نو، در بستر زمانی و مکانی دهه ۵۰ منطقه بم، همراه با نگاهی غمخوارانه به مردمان آن خطه.
اثر، نمايشی از كابوسها، روياها و آرزوهای مردمی فرودست و فقير است که گاهی شكل تراژيک و هراسناک میگيرد و گاهی با طنز زيرپوستی و مفرح، مفاهيم مورد نظر نويسنده را به مخاطب ارائه میکند. نکته مهم در این اثر و اغلب آثار علومی این است که او زادگاهش را روایت میکند و در فضای امروز که عصر نویسندههای درگیر دنیای درون خود، به احیای انواع مناسبات انسانی، اجتماعی و فرهنگی بخشی از ایران میپردازد. توجه نویسنده به رنج، ترس و امید قومش از دغدغههای مهم کتاب محسوب میشود؛ ترسها و امیدهایی که میان مردمان زادگاهش شکلی خاص یافته و نیازمند بوده تا نویسندهای با آشنایی کامل به خلق و خوی مردم، آنها را به یاد بیاورد و به ذهن همیشگی داستان بسپارد.
در نزدیکی بم ـ زمانهای دور
(پریباد ـ محمدعلی علومی)
علومی در دیگر آثارش هم به زادگاهش متعهد است و البته وقتی هم درباره کرمان و بم نمینویسد، نشانههایی در نثر و روایتهایش وجود دارد که میتوان آن را ردپای محل زندگی او دانست. او بم و کرمان را انگار زندگی میکند. در «پریباد» دیگر رمان اسطورهای او هم که در جایی نزدیک بم میگذرد، میتوان این اتفاق را مشاهده کرد. این رمان داستان شهری است که دیو و پریان آن را محو میکنند. هیچ اشکالی ندارد که چندین نمونه خارجی مشابه همین داستان در بازار کتاب هست، سوژهها همه تکراریاند و پرداختها متفاوت… اما با خودمان روراست باشیم، خیلی بد است که خارجیهایش را خواندهایم و نمیدانیم علومی عزیز خودمان خیلی قبلتر داستانی آشنا با حالوهوای انسان ایرانی با همین سوژه نوشته است.
داستان «پریباد» روایت نابودی و محو شدن ناگهانی شهری است که در آن مردم دگر تحمل ظلم و ستم را ندارند و تلاش پهلوانان آن هم راه به جایی نمی برد. داستان روایت راویان مختلفی است که اتفاقات رخ داده در شهر را از دید خود بازگو می کنند.
نویسنده به این نکته واقف است که ورود اسطورهها و قهرمانان قصههای کهن به داستان و رمان باعث حفظ و ماندگاری آنان می شود. چرایی اهمیت و شناخت اسطورهها بر کسی پوشیده نیست. تکرار و مرور فرهنگ و تاریخ غنی گذشته خودمان باعث پررنگ شدن و شناخت هویت خودمان می شود.
بم ـ در آستانه انقلاب اسلامی
(ظلمات ـ محمدعلی علومی)
«ظلمات» داستانی است که مانند سایر آثار علومی بر مبنای نگاه وی به اسطورههای جنوب ایران به ویژه در منطقه بم و نیز با توجه به نگاه خاص وی به موضوع بدی و نیکی در داستانهایش تالیف شده است. نویسنده در این رمان به روایت داستان دو پسرعمو میپردازد که یکی فرماندار و دیگری انقلابی و تبعیدی است و در عین حال هر دوی آنان به دختری با نام زهره دل بستهاند. فضا همان فضای بم است و مردمان بم. یک نکته دردناک هم برای کتابخوانها اینکه کتاب به قیمت 5 هزارتومان در سال 1390 عرضه شده و توی کتابخانه بنده هم حضور دارد. اگر امروز منتشر شود چه قیمتی دارد؟ بگذریم…
کرمان ـ اواخر دهه پنجاه
(قصههای مجید ـ هوشنگ مرادی کرمانی)
احتمالا خاطرتان هست که مجید سریال «قصههای مجید» در اصفهان زندگی میکرد و یکبار هم به شیراز سفر کرد. اصل قصه را هوشنگ مرادی کرمانی نوشته بود و سریال را کیومرث پوراحمد ساخته بود. کارگردان اصفهانی هوشمندانه محل زندگی مجید را عوض کرده بود تا خودش بتواند آن را بهخوبی و در فضایی آشناتر برای خودش پیش برده و اثری کمنقصتر ارائه کند. اما آقا مجید قصه در اصل کرمانی است و اهل این شهر. در داستان هم یکبار میرود اصفهان را از نزدیک ببیند و برایش سفرنامه هم مینویسد.
آشنایی با استان کرمان و حالوهوای آن را تا حد زیادی باید مدیون هوشنگ مرادی کرمانی دانست. قصهگویی که ساده و روان مینویسد و کرمان در نوشتههایش از قالیبافخانهها گرفته تا کوچه و خیابان زنده است. همین «قصههای مجید» و بسیاری از دیگر آثار او به زبانهای دیگر هم ترجمه شدهاند. این اتفاق را هم باید علاوه بر روایتهای انسانی و جاندارش مرهون سادگیاش هم دانست. شما فکرش را بکنید، یکی بخواهد مندنیپور و گلشیری ترجمه کند، پیر میشود… اما داستانهای مرادی کرمانی از نظر زبانی هم ساده و به راحتی قابل ترجمهاند.
سیرچ ـ به وقت تولد آقای نویسنده
(شما که غریبه نیستید ـ هوشنگ مرادی کرمانی)
مرادی کرمانی اهل سیرچ است. روستایی در نزدیکی کرمان، روستایی سرسبز که فاصله چندانی هم با شهداد و آن کلوتهای همیشه خشک معروف ندارد. نقطهای خوشآبوهوا در دل کویر. نویسنده در «شما که غریبه نیستید» که زندگینامه خودنوشت اوست، بسیار سراغ زادگاهش میرود و از سیرچ و کرمان و سفرهایش هم میان این نقاط مینویسد. کتاب یک اثر درمانی هم دارد راستش، انگار که اروین یالوم بخوانی و یا «درخت زیبای من» ژوزه مائورو د واسکونسلوس را.
بیشتر رویدادهایی که در زندگی راوی پیش میآید سخت و تأثیرگذار است و سختتر از آنها ضربههای عاطفی است که به نویسنده وارد میشود. اما راوی در آن فضایی که فقر مادی و فقر فرهنگی به هم آمیخته است به روشهای گوناگون سهم خودش را از زندگی میگیرد. با شیطنتها و بازیهایی که گاه آزاردهندهاند به زندگی سخت و محیط یکنواخت و خستهکننده خود تنوع میبخشد. خواندن و نوشتن بهترین سرگرمی اوست. او در سیرچ، کرمان، یتیمخانه و… راه و رسم زندگی را میآموزد و تسلیم شرایط نمیشود و در هر حالتی به فکر هدف خویش است. «شما که غریبه نیستید» در سال ۱۳۸۴ برگزیده شورای کتاب کودک و در ۲۰۰۶ در کاتالوگ کلاغ سفید کتابخانه بینالمللی کودکان معرفی شده است.
کرمان ـ بیزمان
(باغ فتحآباد ـ گروه نویسندگان)
«باغ فتحآباد» نه فقط اسم یک باغ است و نه فقط اسم یک مجموعه داستان. باید کرمانی باشی تا آن را عاشقانه دوست بداری. این باغ از بهترین و زیباترین نمونههای باغ ایرانی است. هرچند برای غیرکرمانیها باغ شازده شناختهشدهتر است اما در کرمان گزینه اول اغلب مردم همین باغی است که داستاننویسهای استان هم سراغش رفته و دربارهاش داستان نوشتهاند. آن هم یکی و دو تا و ده تا که سیوششتا! محمدعلی آزادیخواه، یدالله آقاعباسی، بلقیس سلیمانی، محمد شریفی، مهدی محبی کرمانی، منصور علیمرادی، علی اکبرکرمانینژاد، رضا زنگیآبادی، احمدرضا تخشید، محمدعلیجوشایی، مرجان عالیشاهی، زهرا میمندی پاریزی، لیلا راهدار و محمدرضا ذوالعلی به همراه بسیاری از نویسندگان جوان دیگر از جملهنویسندگانی هستند که در این مجموعه حضور دارند. این مجموعه با تنوع زبانی و فرمیای خاصی که دارد تصویر کاملی از اقلیم، فرهنگو دغدغههای داستاننویسان پهناورترین استان ایران، از دوردستهای جنوب تا شمال این استان بهدست میدهد و از لحاظ کلی، آیینهی تمامنمایی از داستان کرمان است که منتشر شده است.
«باغ فتحآباد» دربردارنده داستانهای 4 نسل از داستاننویسان کرمان است و میتوان گفت کارنامهای از داستان استان کرمان است. سه داستان هم از داستاننویسهای متاخر کرمانی مانند عبدالحسین صنعتیزاده، حسین میمندینژاد و رسول ارونقی کرمانی در ابتدای این مجموعه آمده و به قدمت داستاننویسی کرمان اشاره دارد. این نویسندگان همه داستانهایشان فارغ از کتاب مورد نظر، در کرمان نمیگذرد. اما برای اغلبشان زادگاهشان موضوعیت دارد و هر وقت بتوانند به آن میپردازند.
کرمان ـ از زمان اختراع کرسی!
(قصههای زير كرسی مردم كرمان ـ شمسالسادات رضوی نعمتالهی)
كتاب «قصههای زير كرسی مردم كرمان» از بخشهای متفاوتی تشكيل شده كه هر كدام قصههايی از زبان يكی از افراد محلی با گويش خاص آن منطقه است. نویسنده میان مردم رفتوآمد کرده و قصههایی که دور کرسی برای هم تعریف میکردند را جمعآوری کرده است. او در در پيشگفتار نويسنده نوشته است: «هنگامی كه كنار روستاييان بیپيرايه و معصوم و نجيب مینشستم و آنها با يك دنيا عشق و محبت با لهجه شيرين و دلچسبشان، هرچه در مورد آداب و رسوم، دوبيتیها، بازیها، قصههای دلپذير و ساير محفوظات فرهنگ عامه كه میدانستند، بر زبان میآوردند، لذت میبردم…. قصههایی كه در اين مجموعه میخوانيد، از زبان آنان روايت شده، در نتيجه ناب و اصيل است.»
«چرخو و دوك ريسی»، «قاليچه حضرت سليمون و آينه و جوم سحرآميز»، «ارباب ظالم»، «شرح حال گوينده قصه ارباب ظالم»، «قاضی دونا و عادل»، «ديو چش كاج»، «راز بخت»، «ارباب ستمگر و خوابی كه حقيقت داش»، «آينه سحرآميز»، «دس سياه و سنگ صبور»، «پير بیخواب»، «نخودو»، «بليتو»، «فاطكو»، «بچا بابو خاركش»، «سوسكويا مدو»، «گل قهقه»، «شش لا عروس»، «دس تقدير»، «روباه و كلاغ»، «تاج خروسو سحرآميز»، «بیبی حور و بیبی سهشنبه» نام قصههای این کتاباند. این نامها همگی از اصطلاحات محلی كرمانی محسوب میشوند.
کرمان و راور ـ همیشه
(چشمهایم برای ترنج ـ هادی کاربخش)
قالی به کرمان بردن یک ضربالمثل است. از بس قالیهای کرمانی زیباست و هرقدر هم پا میخورد، زیباتر میشود. آنقدر که برایش ضربالمثل دیگری هم داریم و درباره کسانی که گذر زمان پیرشان نمیکند، میگوییم فلانی مثل قالی کرمان است! «چشمهایم برای ترنج» با گویش کرمانی نوشته شده و درباره مشکلات و سختیهای قالیبافی کرمان و راور است. نویسنده که خودش هم بزرگشده کارگاههای قالیبافی است، با دیدن دشواریهای کار قالی تصمیم گرفته این رمان جمعوجور را بنویسد و مصائب این کار دشوار را ثبت کند.
انتهای پیام/