مهمترین ویژگی در «ویولونزن روی پل» همین است که نویسنده قصد ندارد خود را قضاوت کند. به نظر میرسد راوی داستان، در قدم نخست نوشتن قصه، اول سنگهایش را با خودش واکنده و به تعادل رسیده است زیرا قلم خود را آزاد میگذارد تا نگفتهای باقی نماند. به نظر من همین نکته نقطه عطف روایت است.
همانگونه که برگمان در «فانوس خیال» همه چیز را بیپرده و با ریزترین جزئیات تعریف میکند، خسرو باباخانی نیز، همه چیز را عیان میکند و بیآنکه ترس قضاوت داشته باشد، از همه چیز میگوید. از روزهای تاریک اعتیاد تا فکر کردن به خودکشی و سپس تلاش برای منزه کردن وجود و یافتن راهی به رهایی…
«ویولونزن روی پل» از منظر مخاطب و هم از بُعد فرم، آمیختگی تجربه و معنا در سایه هنر است و در این روایت میتوان بر مفهوم زیباییشناسی در انتقال تجربه تکیه زد. با این همه «ویولونزن روی پل» مثل یک خط صاف بدون دستانداز و یکنواخت است.
روایت همانگونه که نویسنده، روی جلد میگوید سفرگونه است. او از آن دنیا برگشته است. یعنی او از آن سوی حیات دوباره به دنیا سفر کرده است. البته همه میدانیم که منظور نویسنده از سفر چیز دیگریست اما در کل روایت نظرگاه سفر، الرحیل و کوچ دارد. سفری که آغاز و پایانش در درون خود نویسنده است. او خرده روایتهایش را در قالب گفتوگو بیان میکند و این گونه است که یک جریان دوسویه میان رویدادها و ذهن مخاطب برقرار میکند. در واقع او با رفت و برگشتهایش در خرده روایتها میکوشد که کلمات را زنده و پویا کند و همینطور بتواند به ابهامات احتمالی مخاطب نیز پاسخ بدهد. پس فرم روایت کاملا در خدمت واقعیت است. اما پیش فرضهای ذهنی مخاطب و قواعد از پیش تعیین شده را نیز تماما به چالش میکشاند.
میخواهم «ویولونزن روی پل» را روایت زندگی بدانم. نوید اینکه خدا هیچوقت از بندههایش ناامید نمیشود. در مسیر روایت نویسنده ریشههای مذهبی خود را نیز بروز میدهد. مثلا وقتی از شب قدر و جوشن کبیر میگوید. مواجهه او با دعا عمیق است و تاثیر آن در شخصیت نویسنده بارز.
نویسنده بدون آلایش و بدون اینکه با کلمات بازی کند از واقعیتی انکارناپذیر حرف میزند که تا پشت در خانهها رسیده و نه فقیر را امان میدهد و نه غنی را. نکتهای که برای من اثر خسرو باباخانی را ویژه میکند این است که نویسنده از مردی روایت مینویسد که خودش توانسته است دست به زانو بگیرد و از جای خود بلند و شود و دست خودش را بگیرد و از میان ظلمات و تاریکی عبور دهد و به نور برسد. آن مرد البته در کنار خودش یک همراه واقعی و همیشگی دارد به نام «ماهطاووس»، که خسرو را همانگونه که هست دوست دارد. عشق بیحد ماهطاووس به خسرو ناب است و ساده و بیآلایشش می شود که ماهطاووس خود خسرو را دوست دارد و شرایط دیگر این عشق را کمرنگ نمیکند.
برگ برنده روایت و یا بار احساسی روایت اما بر دوش خسرو نیست. او در روایتش شخصیت عزیزی را معرفی میکند که او را در هر شرایطی دوست دارد و این دوست داشتن دو طرفه، واقعی و ملموس است. این بار هم نویسنده اغراقآمیز حرف نمیزند اما واقعیتی را بین خود و همسرش نمایان میکند که لطیف و خواستنی است و این باز به صداقت روایت برمیگردد. مفهوم عاطفه و خصوصا عاطفه میان خسرو با همسر و خانوادهاش مفهوم ساده و بدون اغراقیست برای همین است که باورپذیر و دلچسب است. خسرو باباخانی، ماهطاووس را فرشته نجاتبخش خود و گشاینده پنجره روشنایی معرفی میکند. از سوی دیگر، خسرو باباخانی دست به یک کار مهم زده و آن هم اینکه مرزها را درباره کلیشههای مربوط به اعتیاد شکسته است. نویسنده در روایتش نشان میدهد راه مبارزه با اعتیاد دقیقا آن راهی نیست که در کلینیکها و کمپها با یک سری شعارهای تکراری آویخته بر دیوار، تبلیغ میکنند.
با اینکه روایت نوشتن از اوضاع و احوال اعتیاد ناچیز است اما ویژگی مهم «ویولونزن روی پل» این است که در کنار مشکل و معضل اعتیاد، نگاهش به درون فرد مبتلاست. یعنی آنچیزی که روایت را متمایز میکند، پرداختن به وجه انسانی و تکریم فردیت یک مبتلا به اعتیاد است. چیزی که روایت را دلنشین میکند همین است که کرامت انسان بیش از همهچیز در ذهن مخاطب پررنگ میشود. این بار فرد در جامعه مورد تحلیل است و براساس فرد و بهتر بگویم کرامت یک انسانِ هرچند معتاد، رفتار جامعه سنجیده و تحلیل میشود. نویسنده در روایت استیصال را در معنای واقعی کلمه تصویر میکند و از وجوه مختلف به آن میپردازد. «ویولونزن روی پل» بیش از آنکه به اصل اعتیاد بپردازد و حرف تکراری بزند، به مقوله رنج آن میپردازد. زنجیره رنجهایی که در هم قفل شدهاند.
آقای باباخانی در این روایت کوشیده است که قصه اعتیاد و مهمتر از آن ترک اعتیاد را با زاویه نگاه خاص خود و به دور از ادعاهای مطرح شده و البته شکست خورده پیرامون آن، تبیین کند و بگوید راه خلاصی از این درد خانمانبرانداز را فرد باید در درون خود جستوجو کند و خود به دنبالش برود.
«یا من هو فی ملکه مقیم، یا من هو فی سلطانه قدیم، یا من هو فی جلاله عظیم، یا من هو علی عباده رحیم، یا من هو بکل شی علیم یا من هو… خواستم استغفار کنم. نکردم. ناامید شده بودم…»
عنوان: ویولونزن روی پل، روایت سفری از ظلمت به نور/ پدیدآور: خسرو باباخانی/ انتشارات: جامجم/ تعداد صفحات: 223/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/