«گاف» که اولین اثر این نویسنده است در قالب رمانی کوتاه به شرح سختیهای کار در نهادهای مردمی خیریه پرداخته است. رمان از زبان زنی به نام «ارغوان» که شخصیت اصلی کتاب است روایت میشود. مهمترین مسائلی که در روایت به آنها پرداخته شده؛ شکاف طبقاتی و شکاف بین نسلی است.
نقطه قوت کتاب شخصیتپردازی و در راس آن شخصیتپردازی ارغوان است. در حقیقت کاملا واضح است که در پس این تیپ شخصیتی که نویسنده از ارغوان خلق کرده است؛ روانشناسی عمیقی نهفته است و نویسنده آن قدر دقیق و پایبند به مدل شخصیتی شخصیتهایش است که در تمام طول رمان، ما رفتاری از آنها نمیبینیم که از منطق ویژگیهای شخصیتیشان خارج باشد. این مسئله در مورد تکتک شخصیتهای رمان از «ایمان»، همسر ارغوان، گرفته تا «وثوق»، مدیر مدرسهای که ارغوان در آن کار میکند، برقرار است. اما از آنجایی که تمام ماجراها از زبان ارغوان روایت میشود؛ ما بیش از دیگران او را میشناسیم و با او آشنا میشویم و بقیه را از دریچه نگاه و قضاوتهای او تماشا میکنیم. قضاوتهایی که گاه ممکن است نادرست باشد و در طول رمان ارغوان به آن پی ببرد. در واقع همین کشف و شهود و کلنجارهای ذهنی ارغوان یکی از جذابیتهای شخصیت اوست و موجب میشود ما نیز در این مسیر کشف و شهود با او همراه شویم.
ارغوان زن کمالگرایی که به وسواس فکری نیز دچار است با دو معضل اجتماعی از نزدیک مواجه است. شکاف عمیق طبقاتی که به واسطه عضویت در نهاد خیریه با آن روبهرو شده است و شکاف نسلی که به واسطه شغلش، معلمی، آن را از نزدیک لمس میکند. او در مواجهه با معضل اول از همان ابتدا کنشگر است و در تلاش تا قدمی بردارد اما در برابر معضل دوم شکلی از پذیرش مسئله همانگونه که هست و انفعال در او دیده میشود که رفتهرفته به سمت پویایی و انجام عمل حرکت میکند. این چرخش از انفعال به سمت عمل در برابر معضل دوم، نقطه عطف رمان را رقم میزند.
اما این نقطه عطف چگونه اتفاق میافتد؟ نویسنده در رقم زدن این تغییر مهم که در روابط میان ارغوان و شاگردانش رخ میدهد نیز به سیاق رمانهای کلاسیک عمل نکرده است. از قهرمان و معجزه و اتفاق خارقالعاده و دست غیبی نویسنده خبری نیست. همه چیز آرامآرام و در بستر رمان اتفاق میافتد. همهچیز با توالی مناسب مجموعهای از رخدادها رقم میخورد. این پایبندی نویسنده به فرم و گم نکردن سر کلاف از دیگر نقاط قوت اثر است. او تا پایان اثر به قواعد فرمی شیوه روایتی که برگزیده است پایبند است.
روایتگری در «گاف» درونی است. ما از درون ذهن و نگاه ارغوان با اتفاقات روبهرو میشویم و تحلیلها و کلنجارهای ذهنی او در مواجهه با مسائل مختلف که عمدتا عمومی است؛ چالشهای مهمی را پیش روی ما میگذارد. در حقیقت ارغوان از ما دعوت میکند تا به این مسائل فکر کنیم و ساده از کنارشان عبور نکنیم. پرسشهایی که در ذهن او، نسبت به آنچه در محلههای فرودست میبیند، ایجاد میشود ذهن مخاطب را درگیر میکند و مخاطب را نیز وامیدارد تا همراه ارغوان به راه حل فکر کند. با این همه ارغوان به هیچوجه شعار نمیدهد. زن منحصر به فرد کتاب «گاف» نه در ذهن و نه در گفتوگوهایش حرفهای شعاری و کلیشهای نمیزند.
بدون تعارف باید بگوییم که نوشتن اثری اجتماعی در باب پدیده فقر و شکاف طبقاتی بیآنکه نویسنده حتی به مرز شعارزدگی نزدیک شود؛ کار آسانی نیست. اما این اتفاق در «گاف» رخ میدهد. علت این امر را در کنار تجربه زیسته نویسنده میتوان در همپوشانی کامل فرم و محتوا و انتخاب صحیح شیوه روایت و زاویه دید دانست. علاوه بر اینها در راستای شخصیتپردازی بینقص اثر زبان راوی، زبان منحصر به خود اوست که به هیچ وجه از اثر بیرون نمیزند و هرآنچه میگوید در روایت خوش مینشیند. یکی از مصادیق این امر طنز به جا و شوخیهای به موقع راوی است که عمدتا در حدیث نفسهایش اتفاق میافتد.
سخن آخر اینکه «گاف» با وجه تسمیه جالبش، یکی از رمانهای اجتماعی موفق سالهای اخیر است که با تمام درونی بودن روایتش میداند چگونه مخاطب را با زن تحصلیکرده و دغدغهمند و البته ناکامل قصهاش همراه کند. زنی که در راستای کمال گام بر میدارد و به راه بادیه رفتن را به از نشستن باطل میداند.
زنی که ادبیات روایتگریاش ویژه اوست که بر اصالتش در دنیای رمان میافزاید و بعد از پایان رمان تو گمان میکنی هنوز زنی هر روز به محلههای ناظرآباد میرود و برای اهالیاش لباس و غذا میبرد. زنی که در گوشهای از ذهنش به کودکان ناظر آباد فکر میکند. به این که حتی اگر یکی از آنها را از آن اوضاع و آن محله نجات دهد چراغ خود را افروخته است.
عنوان: گاف/ پدیدآور: سارا گریانلو/ انتشارات: صاد/ تعداد صفحات: 218/ نوبت چاپ: اول.