یادداشتی بر کتاب «گزارش به خاک یونان»

از نوشتن تا نجات

30 مهر 1402

«آنچه بینی دلت همان خواهد/ و آنچه خواهد دلت، همان بینی» (هاتف اصفهانی)

چه‌قدر هستی را زیر پا گذاشته‌ایم؟ سیر در آفاق که از علایق همیشگی ماست، تا کجا محقّق شده است؟ آیا هنوز مرزی ـ اعم از روستایی و شهری و کشوری ـ را گذرانده‌ایم و از این سفرهای گاه و بی‌گاه، به قول سعدی، دامنی هم پر کرده‌ایم هدیه اصحاب را؟ یقیناً رازی است در این گشت و گذار؛ رازی غریب که جز آنان که دل به جاده‌های زمینی و هوایی سپرده‌اند، آن را درنمی‌یابند.

نیکوس کازانتزاکیس، اگر مهم‌ترین نویسنده دوران جدید یونان نباشد، حتماً در بین نویسندگان بزرگ این کشور و به طور کلّی اروپا، نویسنده‌ای است غیر قابل چشم‌پوشی. وقتی وصف او از خوش‌باشی مردی قوی‌هیکل امّا سراسر زندگی را در «زوربای یونانی» خواندم؛ وقتی چند و چون برگزاری مراسم تعزیه پیروان عیسی(ع) را در «مسیح بازمصلوب» خواندم؛ وقتی در «برادرکشی» خواندم که چگونه ممکن است بی که بخواهیم دست به خون هم می‌آلاییم؛ وقتی دیدم که چگونه در «آخرین وسوسه مسیح» به سراغ یکی از بزرگ‌ترین ممدوحان خویش، یعنی پیامبرش، رفته است؛ و وقتی در «آزادی یا مرگ» روایت پهلوانی‌های اسطوره‌های میهنی‌اش را بیان می‌کرد؛ همواره در ذهن من، بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد و رشک می‌بردم که چگونه می‌توانی تا این اندازه، از دغدغه‌های شخصی‌ات بنویسی ولی جهانی باشی.

به جز «سرگشته راه حق» تمامی آثار ترجمه‌شده کازانتزاکیس را خوانده بودم و بعد به سراغ زندگی‌نامه خودنوشت او یعنی «گزارش به خاک یونان» رفتم و به راستی انگار نه یک زندگی‌نامه، که اثری دیگر از نویسنده را می‌خوانم و با لذّتی وصف‌ناشدنی پیش می‌روم. تا کنون نویسنده محبوبی نداشته‌ام که تجربه زیسته او با آثارش عجین نباشد و کازانتزاکیس هم استثنایی برای این قاعده نبود. اقلیم نویسنده لبالب از سلحشوری‌های خویشان و هم‌وطنان در مبارزه با دولت وقت عثمانی است و پر بیراه نیست که نویسنده یونانی اهل کرت، تا این اندازه، درگیر ملّیت و مذهب خویش باشد، تا به جایی که نگاهی دوباره به نام آثار او نیز می‌تواند شدّت دلبستگی‌اش را بیان کند. کازانتزاکیس بارها از اینکه ضعف بدنی و ذهنی او اجازه نمی‌دهد که به صفوف مبارزه فیزیکی بپیوندد، مستقیماً و تلویحاً، سخن به میان آورده است و تمام تلاش خود را کرده است که این عدم حضور خویش را دست‌کم با قلمش جبران کند: «هدفم از نوشتن، هدفی که ابتدا ناآگاهانه بود و بعدها آگاهانه شد، این بود که با همه توان، کرت را، خیر و نور را، یاری کنم تا پیروز شود. هدفم از نوشتن زیبایی نبود، نجات بود.»

زندگانی او مملو است از سفرهای مداوم در دل خاک یونان و در اقصی نقاط جهان و در مورد سؤالات ابتدای این نوشته، کازانتزاکیس، ساعت‌ها از سیر آفاق خویش حرف دارد که بزند و بنویسد. امّا آنچه خواننده را به مطالعه «گزارش به خاک یونان» ترغیب می‌کند، صرفاً سفرهای آفاقی او نیست. نویسنده هر جا که هست، کرت یا برلین یا اورشلیم یا ایتالیا، همزمان با آنکه چشم می‌گرداند تا خوب ببیند، یک دل‌تکانی مداوم را نیز تجربه می‌کند و این‌گونه است که از صدای صبحگاهان نیز به عالم رازآلود درون راه می‌برد: «آهنگی ملکوتی؛ بذرهای درون خاک، پرندگان و ستارگان، تابع این آهنگ‌اند. تنها انسان دست به عصیان می‌زند و می‌خواهد قانون را نقض کند و فرمانبرداری را به آزادی بدل سازد. از همین روست که از میان همه آفریدگان خدا، تنها او می‌تواند گناه کند. گناه کردن یعنی چه؟ یعنی خراب کردن هماهنگی.»

کازانتزاکیس سفرهای خویش را از یونان آغاز می‌کند و سپس با روحیه سراپا کنجکاوی خود، دست به یک سلسله‌سفر طولانی می‌ز‌ند و با دقّتی که از نویسندگانی در تراز او سراغ داریم، سعی می‌کند همه چیز را به کمال بشنود و به تمامی ببینید. همین هم هست که حتّی تجربۀ آفاقی و گزارش او از محیط نیز گزارشی ویژه است امّا همان‌طور که اشاره کردم، خاص‌تر از درک نویسندگانه، تطبیق و جدال دائمی دیده‌‌ها و شنیده‌ها با آنچه در عالم اکبر، عالم درون نویسنده، می‌گذرد، کارویژه او در «گزارش به خاک یونان» است.

در این کتاب، دلایل پرشماری می‌یابیم که چرا کازانتزاکیس در آثاری مثل «مسیح بازمصلوب» و «آخرین وسوسه مسیح» دائم با دغدغه دین و شریعت دست در گریبان است و چرا در آثاری مثل «آزادی یا مرگ» و «برادرکشی» تا این حد به موضوع جنگ‌های داخلی فرسایشی می‌پردازد و چرا به «زوربای یونانی» به چشم یک ابرانسان نگریسته؛ زوربایی که شخصیت ادبی او برگرفته از شخصی حقیقی در زندگانی اوست.

بگذارید یادداشت را این‌گونه تمام کنم: چه‌قدر هستی را زیر پا گذاشته‌اید؟ و مهم‌تر آنکه چه‌قدر هستی خویش را گشته‌اید؟ فکر می‌کنم کازانتزاکیس برای این سؤال دوم هم پاسخ‌هایی زیادی را مین‌وار در جای‌جای آثارش کار گذاشته باشد.

 

عنوان اثر: گزارش به خاک یونان/ پدیدآور: نیکوس کازانتزاکیس؛ مترجم: صالح حسینی/ انتشارات: نیلوفر/ تعداد صفحات: 555/ نوبت چاپ: هشتم.

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید