مجله الکترونیک
در ضرورت حضور ویراستار و راهنما کنار نویسنده
صدای زیر دوش برای زیر دوش است و اگر واقعاً متنی برای عرضه دارید، قبل از انتشارش برای متنتان یک مشاور بالینی پیدا کنید.
روایتی از اشکها و لبخندهای مستطیل سبز
رابطه فوتبال و سیاست را همیشه شنیدهایم اما واقعا این ورزش ارتباطی با سیاست دارد؟ اگر کمی فوتبالی، یا اهل سیاست باشید میدانید که فوتبال، مردم و سیاست؛ سه جز جدا نشدنی جوامع از حوالی قرن بیستماند. اصلا بگذارید عقبتر برویم، با شروع انقلاب صنعتی در قرن ۱۹، کشوری که به عنوان مبدا این تحولات […]
گزارش بیکم و کاست یک بحران
فردین آریش به واسطه جنوبی بودنش توانسته است با تجربه زیستی مردم خوزستان احساس همذاتپنداری برقرار کند و از در فرهنگ خاص مردم غیزانیه وارد شود. او جنس معیشت مردم خوزستان را میشناسد و رنجشان را میفهمد. به همین دلیل در بیان روایت نقاط بحرانی موثری میسازد و گرانشهای خردهروایتهایش حول محور مناسبی میچرخند و […]
مروری بر جستارهایی درباره رویارویی مذهب و رمان در ایران
امیر خداوردی که در تجربه زیستهاش در رابطهای رفتوبرگشتی بین جهان ادبیات و جهان حوزه بوده، این خصلت وجودی خود را در کتاب خویش وارد ساخته و با زبان حال به ما نشان میدهد که ذهن چنین انسانی تا چه اندازه میتواند درگیر مسائلی باشد که برای دیگران مطلقاً اهمیتی ندارد یا برای آن ارزشی […]
روایتی از انسانی به نام «مادر»
از اتاق بیرون میآییم. علی هم تازه بیدار شده. مدرسهها تعطیل است. هوای تهران خاکستری است. ـ «مامان ته گلوم میسوزه…» بسمالله الرحمن الرحیم. یا صاحب صبر! به دومینوی بیماری فکر میکنم که از اول مهر چندباری به جان خانوادهام افتاده. به چندین روز زیستن میان شربت و قرص و تبسنج. به بچههای بداخلاقی که […]
روایتی از سختترین کار دنیا
در اینستاگرام قصه شکل دیگری داشت. دوست و رفقای مجازی و حقیقی بودند که تو را میانداختند توی معذوریت. اینکه درباره کتابهایشان چیزی بنویسم و اگر به هر دلیلی در این کار تأخیری بهوجود میآمد فرآیند فرسایشی دلخوریها و متلکها و طعنهها آغاز میشد و معلوم نبود به کجا میکشید. البته منظور از «چیزی بنویسم» […]
«ویولونزن روی پل»؛ هم نور، هم تاریکی
کتاب دو بخش دارد. البته به نظر من. وگرنه که در چندین بخش نوشته شده است. بخش اول، داستان ظلمت است و بخش دوم داستان نور. نمیگویم که سیاهی را به سفیدی ترجیح میدهم، اما در ظلمت چیزی وجود دارد که قلقلکم میدهد. وسوسهام میکند. پس با چنین روحیهای طبیعیست که نیمه ابتدایی کتاب را […]
روایتهایی از تنهایی در میان دیگران
کتاب را بغل زدم و برگشتم بالا. برگشتم به خانه خودمان! فکر کن! خانه خودمان! همین دیوارهای نیمهویرانِ متروکه، شده خانه ما. به جای آن همه رویا که از خانهمان میبافتیم. یادت هست؟ قبل از آنکه پدرم، و پدرت، از هم جدایمان کنند، چنان که فکر میکردیم دیدارمان افتاده به قیامت! در آن خانه هم […]
خواندن این کتاب به کار داستاننویسها هم میآید
من فکر میکنم این دغدغه همیشه گوشه ذهن آقای عبداللهی بوده که منجر به نوشتن کتاب ۱۵۹ صفحهای «قصهها از کجا میآیند» شده است. این کتاب را نشر اطراف منتشر کرده و خیلی زود در دل اهالی ادب جای گرفته است که من به ایشان حق میدهم. حقیقتا زبان ساده اما مفاهیم بلند در این […]
روایت مادری که راوی رنج نیست
شصت یک کتاب تلخ در راهروهای بیمارستان است. از بخش زایمان شروع میشود و تلاش یک زوج جوان برای نگه داشتن دختر کوچولویشان را از زبان مادر روایت میکند. توصیه میکنم این کتاب را آرامآرام در چند مرحله نخوانید بلکه پشت سر همْ یک نفس بخوانید. نه به خاطر کم حجم بودنش. بلکه به خاطر […]
هر دفترچه خاطراتی ارزش انتشار دارد؟
در ایران نیز کم و بیش شاهد خلق آثار ادبی با این موضوع هستیم. کتاب «به من دست نزن» نوشته فائضه غفار حدادی از این دست آثار است. این کتاب که در سال 1399 از انتشارات شهید کاظمی منتشر شد؛ در 336 صفحه به روزنوشتهای یک زن خانهدار در روزهای همهگیری کرونا میپردازد. در حقیقت […]
روایت یک مادر از اربعینی که جا ماند
آن سال بهمن ماهش بالاخره برف بارید. تمام راه را من هم مثل دانههای ریز سرگردان در آسمان، سبک و رها بودم. به خودم وعده داده بودم صدایش را ضبط کنم. موبایلم آماده بود. حتی گفتم اگر بشود یک عکس هم بگیرم و برایش بفرستم. وقتی رسیدم منتظر آسانسور نماندم. پلهها را آرام و با […]
درست میگوید. او «شین» است. دختر ریزنقش قشنگی که از ما یکسال کوچکتر بود و همکلاس نبودیم. اما بهمدت دوسال همسرویسی بودیم. یعنی تا وقتی آقا «غِین» راننده سرویس بود. امروز هم زن ظریفیست با قد کوتاه و هیکل لاغر و صورتی بسیار قشنگ. من و «ف»، طبق معمول چهارشنبهها که از شرکت میآییم، مانتوشلوار […]
باز شدن پای گذشته به امروز با «از زخمهای نهانی»
اول از همه برگردم به همان ترکیب ابتدای یادداشت: «سهل و ممتنع»! جستار، قالب ادبی این روزهای بازار ادبیات ایران، یکی از آن سهل و ممتنعهایی است که فعلا تا مدتها میتوان درباره چیستی و چگونگی آن حرف زد، نوشت، رد و یا قبول کرد! اصلا چرا راه دور برویم، همین «رمان». مگر درباره آن […]
روایتی زنانه که مردان هم باید بخوانند
«دوجان» کتابی است پر از همین حرفهای زنانه، اما تنها برای زنان نیست. دوجان کتاب تخصصی دوره بارداری هم نیست. یا مرجعی که همه زنان باردار نیاز دارند تا از احوالات هفتگی جنینشان با خبر شوند. بلکه روایتی است از سختیهای فرآیندی شیرین؛ فرآیند مادر شدن. روایتی از آرزوها و تلاشهای زنان برای رسیدن به […]
همان زمان، برای من جای تعجب بود که اصلا در تمام آن کتابها، توجهم به بخش عشق جلب نمیشد. من چیز دیگری میدیدم. چیز دیگری مییافتم. چیز دیگری مرا مجذوب خودش میکرد: «امکانِ زیستن بهگونههایی دیگر» امکان زیستن در زندگیهایی بسیار دور از آنچه من در آن بخش جامعه، ناچار به زیستنش بودم. آنچه مرا […]
روایتی از عاشورای انسان
نمیدانم… اصلاً همان عافیتطلب بمانم. زبانم هم که سرخیاش را عیان کند، سرم سبز نمیشود. از چه علاقهمندیام گذشتهام که بتوانم از مردی بنویسم که نوه پیامبر بود و با همین عنوان میشد روزگارش سکه باشد، میشد که قصه زندگیاش با عبارت «تا پایان عمر به خوبی و خوشی زندگی کرد» به پایان برسد. به […]