مجله الکترونیک
روایت یک مادر از اربعینی که جا ماند
آن سال بهمن ماهش بالاخره برف بارید. تمام راه را من هم مثل دانههای ریز سرگردان در آسمان، سبک و رها بودم. به خودم وعده داده بودم صدایش را ضبط کنم. موبایلم آماده بود. حتی گفتم اگر بشود یک عکس هم بگیرم و برایش بفرستم. وقتی رسیدم منتظر آسانسور نماندم. پلهها را آرام و با […]
هر دفترچه خاطراتی ارزش انتشار دارد؟
در ایران نیز کم و بیش شاهد خلق آثار ادبی با این موضوع هستیم. کتاب «به من دست نزن» نوشته فائضه غفار حدادی از این دست آثار است. این کتاب که در سال 1399 از انتشارات شهید کاظمی منتشر شد؛ در 336 صفحه به روزنوشتهای یک زن خانهدار در روزهای همهگیری کرونا میپردازد. در حقیقت […]
روایت مادری که راوی رنج نیست
شصت یک کتاب تلخ در راهروهای بیمارستان است. از بخش زایمان شروع میشود و تلاش یک زوج جوان برای نگه داشتن دختر کوچولویشان را از زبان مادر روایت میکند. توصیه میکنم این کتاب را آرامآرام در چند مرحله نخوانید بلکه پشت سر همْ یک نفس بخوانید. نه به خاطر کم حجم بودنش. بلکه به خاطر […]
روایتی از عاشورای انسان
نمیدانم… اصلاً همان عافیتطلب بمانم. زبانم هم که سرخیاش را عیان کند، سرم سبز نمیشود. از چه علاقهمندیام گذشتهام که بتوانم از مردی بنویسم که نوه پیامبر بود و با همین عنوان میشد روزگارش سکه باشد، میشد که قصه زندگیاش با عبارت «تا پایان عمر به خوبی و خوشی زندگی کرد» به پایان برسد. به […]
روایتهایی از تنهایی در میان دیگران
همان زمان، برای من جای تعجب بود که اصلا در تمام آن کتابها، توجهم به بخش عشق جلب نمیشد. من چیز دیگری میدیدم. چیز دیگری مییافتم. چیز دیگری مرا مجذوب خودش میکرد: «امکانِ زیستن بهگونههایی دیگر» امکان زیستن در زندگیهایی بسیار دور از آنچه من در آن بخش جامعه، ناچار به زیستنش بودم. آنچه مرا […]
روایتی زنانه که مردان هم باید بخوانند
«دوجان» کتابی است پر از همین حرفهای زنانه، اما تنها برای زنان نیست. دوجان کتاب تخصصی دوره بارداری هم نیست. یا مرجعی که همه زنان باردار نیاز دارند تا از احوالات هفتگی جنینشان با خبر شوند. بلکه روایتی است از سختیهای فرآیندی شیرین؛ فرآیند مادر شدن. روایتی از آرزوها و تلاشهای زنان برای رسیدن به […]
باز شدن پای گذشته به امروز با «از زخمهای نهانی»
اول از همه برگردم به همان ترکیب ابتدای یادداشت: «سهل و ممتنع»! جستار، قالب ادبی این روزهای بازار ادبیات ایران، یکی از آن سهل و ممتنعهایی است که فعلا تا مدتها میتوان درباره چیستی و چگونگی آن حرف زد، نوشت، رد و یا قبول کرد! اصلا چرا راه دور برویم، همین «رمان». مگر درباره آن […]
پرسشهایی درباره روایتهای ما از فتح و شکست در جنگ
جنگ هشت ساله بین ایران و عراق که بعدها با عنوان «دفاع مقدس»، وارد عرصه سیاسی و اجتماعی ایران شد، به تدریج به نمادی از هویت ملی بدل شد که بر تمام پدیدهها و تحولات اجتماعی تأثیر گذاشت. در این میان، عرصه ادبیات و هنر نیز مستثنی نبود و خلق آثار هنری و ادبی با […]
سمت روشن قلم پیرمرد ژاپنی
فصل اول این کتاب قطعا یک شاهکار است. موضوعی که موراکامی بر آن دست گذاشته درّ نایابی است که کشفش از تنها یک نویسنده کهنهکارِ پرکار برمیآید. این جمله از نویسندگان بسیاری شنیده شده که همه میتوانند یکی دو کتاب بنویسند، نویسندگی تازه از آغاز کتاب سوم شروع میشود. موراکامی با بیان نکتهای باریکتر از […]
چند ساعت پای درددلهای یک پزشک بریتانیایی
اون همه سال درس تئوری خوندن، اون همه سال رزیدنتی و شیفتای طولانی و خسته کننده و حقوق کم و فشارهای روحی و جسمی رو تحمل کرده باشی و وقتی به عبارتی داری وارد دوران راحتی حرفهت میشی بذاریش کنار. پس حتما خودتون بخونید و ببینید چی باعث همچین تصمیمی شده و شما اگه جاش […]
هر وسیله قصهای داشت. و او نقال قصهگویی بود از خاورمیانه که از هر وسیله کتابی شفاهی میپرداخت و تحویل مشتریها میداد. مثلا قطعه کوچکی از قالیچهی دستبافت پوسیدهای را در قاب چوبی زیبایی مینشاند و رویش تکه کاغذ دستنویسی میچسباند «150€» و اگر زوج آلمانی مسنی که مسحور طرح و رنگ شده بودند، اعتراض […]
خرمشهر آزاد شد ـ 2
خرمشهر با مقاومتش، با آزادیاش شد، پرچمدار خوزستان، اما چرا پرچمش بالا نماند را باید آنهایی جواب بدهند که مسئول بودند و هستند. حالا در چهلمین سالگرد آزادسازی خرمشهر، آبادان، آبادان عزیز مصیبتزده شد. مصیبتی بزرگ. از دور که نگاه میکنی انگار خرمشهر دارد به آبادان نگاه میکند و اشک میریزد و به او میگوید: […]
جانمایه «ویولونزن روی پل» رنج است
مهمترین ویژگی در «ویولونزن روی پل» همین است که نویسنده قصد ندارد خود را قضاوت کند. به نظر میرسد راوی داستان، در قدم نخست نوشتن قصه، اول سنگهایش را با خودش واکنده و به تعادل رسیده است زیرا قلم خود را آزاد میگذارد تا نگفتهای باقی نماند. به نظر من همین نکته نقطه عطف روایت […]
خرمشهر آزاد شد ـ 6
همین بود. آنها مسخرهاش میکردند. انگار با دو زبان جدا حرف بزنند. مثلا اگر سر صبحانه نگاهی به پنیر دانمارکیِ پسند بقیه میانداخت و میگفت: «باز از این آشغالا خریدین! پنیر باید تبریز باشه! جوندار و اصیل! حتی زمان جنگم به ما از این آشغالا نمیدادن!» دخترش پشت چشمی نازک میکرد: «بابا آخه تو چه […]
دست از سر فهرستهای پیشنهادی کتاب بردارید
حالا در این چند خط آمدهام بگویم سر جدتان دست از سر بیمو و پشمِ «فهرست پیشنهادی دادن» بردارید و بگذارید ملت خودشان هر چه دلشان خواست انتخاب کنند. میپرسید پس چطور انتخاب کنند؟ خب مشخص است با خواندن مصاحبه نویسندهاش و مطالعه معرفی کتاب یا همان مرور خودمان! حالا شاید برای این کمترین بُراق […]
برداشتی آزاد از روایتهایی درباره مرگ
انسان در مواجهه با این وادی سرشار از پرسش است. پرسش و نه باور. پرسشهایی که شاید راهی به باور باشد اما گذر زمان قصه انسان را به بیباوری رنگ آمیخته. گاهی نشانههایی هم هست و چه زیباست قلمهایی که این نشانهها را مینگارند. و قلمها زنگهایی هستند که بنوازند و دلهایی را شاید بیدار. […]