07 اردیبهشت 1403
Tehran
9 ° C
ما را در شبک های اجتماعی دنبال کنید
آخرین مطالب
بازگشت
a

مجلهٔ الکترونیک واو

مروری بر جستارهایی درباره رویارویی مذهب و رمان در ایران
ذره‌بین انداختن بر جهان رمان از فراز منبر

«آفتاب‌گرفتگی» اتفاق نادری است؛ مخصوصاً اگر نویسنده‌ای به‌نام امیر خداوردی خالق آن باشد. تا امروز کتابی نخوانده بودم که متن آن از روی جلد شروع شده باشد. کتاب به‌دنبال پاسخ گفتن به این سؤال است که رابطه دین و رمان چیست. به بیان دقیق‌تر، مسئله کتاب، آنگونه که خود نوشته، آن است که نهاد دین، یا همان روحانیت، چه قضاوت و چگونه رویارویی‌ای با رمان دارد؛ انکار؟ حذف؟ تحسین؟ یا همراهی؟

خداوردی در ده جستار کوتاه به خوانندگان خود نشان می‌دهد که یک تحصیلکرده حوزه‌های علمیه چه نگاهی به ادبیات داستانی و به‌خصوص رمان دارد و چگونه درباره آن فکر می‌کند، چگونه آن را قضاوت می‌کند، چه توقعی از آن دارد و با چه روش‌هایی در پی تصاحب آن برمی‌آید.

کتاب تازه امیرخداوردی برای من یادآور بخش مهمی از آثار مکتوب و دغدغه‌های ایان باربور (۱۹۲۳-۲۰۱۳م)، فیزیکدان و دین‌شناس معاصر چینی‌ـ‌آمریکایی است. مسئله باربور آن بود که علم و دین چه نسبتی با هم دارند و چه نسبتی باید بین آنها برقرار نمود. برخلاف خداوردی که در جستارهای رنگارنگ و با بیان خاطرات و تجربه‌های زیسته خود به مسئله نزدیک می‌شود، باربور با زبانی علمی به تشریح چهار گونه رابطه دین و علم می‌پردازد: تعارض، استقلال، گفتگو، و سرانجام وحدت.

امیر خداوردی که در تجربه زیسته‌اش در رابطه‌ای رفت‌وبرگشتی بین جهان ادبیات و جهان حوزه بوده، این خصلت وجودی خود را در کتاب خویش وارد ساخته و با زبان حال به ما نشان می‌دهد که ذهن چنین انسانی تا چه اندازه می‌تواند درگیر مسائلی باشد که برای دیگران مطلقاً اهمیتی ندارد یا برای آن ارزشی قائل نیستند، به آن فکر نمی‌کنند و حتی تصور هم نمی‌کنند کسی به چنین مسائلی فکر کند؛ چه رسد به آنکه آن را کتاب کند.

از خلال مطالعه کتاب آفتاب‌گرفتگی درمی‌یابیم که نویسنده همچنان در هوای حوزه‌های علمیه نفس می‌کشد؛ یا دست‌کم کتاب را چنین نگاشته است تا چنان دریافتی را به ما بقبولاند. کتاب، همانند کتاب‌های حوزوی که همه چیز را از آجر اول می‌چینند، در قامت درسنامه‌ای تنظیم شده است تا خواننده ابتدا با مسائل بنیادین و اصولی، و بر همین اساس انتزاعی و زبانی، آشنا شود، و به‌تدریج به مسائلی وارد شود که از جنس میوه درخت، انضمامی و دم‌دستی‌ترند. به این هم اکتفا نکرده و حتی سبک بیان جستارها هم همانند سخنرانی‌ها و منبرهاست که ابتدا مقدمه‌ای در باب موضوع می‌گویند، سپس چند حکایت و روایت و قصه مرتبط و غیرمرتبط، و در آخر باز به موضوع اصلی بازمی‌گردند و از منبر پایین می‌آیند.

از این گذشته، خداوردی که در جای‌جای کتاب، منتقد بسیاری از رفتارها و گفتارهای حوزویان در مواجهه با رمان و داستان است، اما همچنان در همان جهان تنفس می‌کند و این دغدغه‌ها چنان پررنگ است که اگر بخواهیم از ادبیات خود وی وام بگیریم، باید بگوییم: «چرا نباید؟ چرا باید؟ چرا باید و نبایدها رهایت نمی‌کنند؟» دغدغه‌های نویسنده گاه چنان ظاهرگرایانه و سفت و سخت می‌شود که نمونه‌ای عینی و شفاف از مواجهه سخت و گزاره‌ای حوزوی با پدیده‌هایی است که ساخت و خصلتی ناواضح و تفسیرپذیر دارند، و نویسنده با آنکه به چنین ظرایفی آگاه است، اما باز گهگاه به دام آن می‌افتد و نمی‌تواند از آن خلاصی یابد؛ برای نمونه در همان جستار اول، گفتار بلندبالایی در باب دروغ یا نادروغ بودن رمان می‌گشاید و در پایان برای از میان برداشتن این معضل اساسی، چنین راهگشایی می‌کند که رمان نه از جنس «اِخبار» و «خبر دادن»، بلکه «انشا» و «خلق» و «ایجاد کردن» است و بنابراین قابلیت دروغ/نادروغ ندارد.

اما نویسنده خود از این نگاه گزاره‌ای و جمودگرایانه رهایی ندارد. از خوان اول که گذر می‌کند، باز لازم می‌بیند شبهه‌ای دیگر را از سر راه بردارد: رمان نوشتن از جنس خلق کردن؟ اگر اینطور است، یعنی رمان‌نویس همانند بت‌تراشان در حال عرض اندام در برابر صفت خالقیت خداوند است؟ لا حول ولا قوة الا بالله. از انصاف نباید دور شد که خداوردی شیوه‌های جذابی برای حل این معماها دارد، اما من که همانند او و البته بسیار کمتر از او در فضای حوزه‌های علمیه تنفس کرده‌ام، چنین اشکالات سهمگینی از زبان حوزویان نشنیده‌ام؛ البته نباید از نظر دور داشت که برخی هنرجویان ادبیات داستانی، چنین ذهن‌ورزی‌هایی داشته‌اند و دارند، اما کیست که نداند رمان نه مدعای واقعیت دارد و نه در پی عرض اندام در برابر خالقیت خداوند.

با توجه به آنچه گفته شد، مطالعه آفتاب‌گرفتگی تجربه زیبا و جذابی است اگر در پی کشف شیوه تفکر، دغدغه‌ها، تجربه‌های زیسته و راه‌حل‌های نظری و عملی روحانیت یا دست‌کم بخش‌هایی از روحانیت باشیم، و در این میان آنچه برای این بنده بسیار جذاب بود، تجربه‌های متنوع و حتی متضاد نویسنده بود که جهان‌های متکثر و در عین حال متناقضی را زیسته است؛ از جهان داستان به حوزه، تنفس در حوزه و نیم‌نگاهی به جهان داستان، زندانی شدن در دیوارهای حوزه، و سرانجام بازگشت دوباره به جهان رمان. سیر چهارگانه‌ای که بی‌شباهت به سلوک عرفانیان نیست.

شاید توقع زیاده‌ای از آفتاب‌گرفتگی نباشد اگر بخواهیم رابطه فعلی و محقق میان دین امروز و رمان معاصر را بر اساس همان چهار گونه رابطهه ایان باربور توضیح دهد و روشن سازد که امروز شاهد چه داد و ستدی در این میان هستیم، و علاوه بر این، در قدم بعد، رأی و میل خود را هم تبیین و موجه سازد که کدام‌یک از آن چهار رابطه به صلاح و فلاح مردمان و همچنین دین و رمان نزدیک‌تر است و می‌تواند دردی از دردهای ما را بگشاید.

سخن نهایی آنکه تجربه خواندن «آفتاب‌گرفتگی» گاه به خواندن کتاب «زیستن با کتاب» نزدیک می‌شد که طریف خالدی (۱۹۳۸-)، نویسنده و مورخ معاصر فلسطینی آن را نگاشته و به مناسبت‌های مختلف درباره کتاب‌های بسیاری، از شرق و غرب عالم، سخن گفته است، و خداوردی با دستی باز، هم از آثار ممنوعه سخن گفته و به اداره سانسور عرض ارادت کرده، و هم از گنجینه احادیث و روایات بهره گرفته است. بیش باد چنین کتاب‌های خوش‌خوان و مخاطب‌نوازی.

 

عنوان اثر: آفتاب‌گرفتگی/ پدیدآور: امیر خداوردی/ انتشارات: برج/ تعداد صفحات: 136/ نوبت چاپ: اول.

انتهای پیام/

ارسال نظر