مجله الکترونیک
قرن نو ـ دید و بازدید عید یا مسابقه مردان و زنان آهنین
دو ـ کروناست که کروناست. در این تعطیلات به منزل عروس عموی مادرمان یا نوه دایی پدرمان نرویم کی برویم؟ کی بفهمیم الان به سلامتی مشغول چه کاری هستند؟ کی بفهمیم پسرشان چرا زن نگرفته؟ کی اقوامی را که به خاطر کرونا عزیز از دست دادهاند، از عزا در بیاوریم؟ میبینید؟ وقت ما خیلی تنگ […]
قرن نو ـ سالی که 1400 نبود 1300 بود!
آقا از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان که من و ابراهیم بیک هر روز و هر شب باهم نقل و ماجرا داریم. او در ادامه سفرش به کلبه محقر ما رسید و کنگر خورد و لنگر انداخت اما بیانصاف کلمهای هم از من و اینهمه قهوه و تنقلات که به خیکش ریختم در […]
قرن نو ـ برای همه سبزه سبزکنندگان و سبزنکنندگان
بعد از مرور همه این فکرها اما با خودم دو دوتا چهارتا میکنم. از نوع اقتصادیاش را که یاد نگرفتهام، اما میتوانم این تحلیل حسنه ریاضیات را بیاورم به دیگر ساحتهای زندگی و مثلا با صدای بلند از خودم که دارد خسته و کوفته و مثل همیشه خوشحال چای کیسهای را میاندازد توی لیوان بپرسم […]
قرن نو ـ روایت یک رسم شمالی در «چهارشنبه سوری»
آن روز عطرِ خوش سبزیهای محلی در خانه پیچید و غذاها کمکم آماده شد، من چشمم به در بود. منتظرِ آمدن خاتون بودم. شاید باورش سخت باشد اما من واقعا فکر میکردم در خانه باز خواهد شد و خاتون پا درون حیاط میگذارد. نمیدانم چرا اما واژه خاتون، برایم مساوی بود با زنی بالابلند، با […]
«آبنبات هلدار» روایتیست از دههای عجیب در تاریخ معاصر
دهه شصت از آن مقاطع زمانی است که در میان دهههای معاصر ایران بیش از هر مقطع دیگری واجد مولفههای متعدد و متنوع پژوهشی بوده است. دههای که بلافاصله پس از انقلاب سال 57 از راه میرسد آن هم در حالی که در آن یکی از عجیبترین و طولانیترین جنگها در جریان بود. «آبنبات هلدار» […]
کتابی که ناشران راضی به انتشارش نمیشدند
آرتور کانن دویل، پیش از این که به عنوان نویسنده شناخته شود، در جنوب انگلستان به پزشکی مشغول بود اما تعداد کم مراجعان و علاقهای که به نوشتن داشت او را ترغیب میکند تا رمان کوتاهی بنویسد و اینگونه ماجراهایش شروع میشود. داستانی که در این کتاب دنبال میکنیم به قرار زیر است: «دکتر واتسن که […]
سفر با طعم «آبنبات هلدار»
ما داستانها را از زبان «محسن» میشنویم و از پنجره نگاه او به قضایا مینگریم و در همان روایتهای آغازین که خود راوی، تمام و کمال برایمان شخصیتپردازی میشود؛ پی میبریم که او راوی موثقی نیست[1]. دقیقا از همانجایی که به این نکته پی میبریم، روایتها در نگاهمان شیرینتر میشوند. وقتی «محسن» را درستتر شناختیم […]
روایتی شاعرانه از یکی از روزهای دشوار سال
القصه خانه تمیز واقعا بد نیست. آدم قارچ نمیگیرد، کمتر وسیله گم میکند و هزاران مزیت دیگر؛ لکن این شیوه نظافت ضربتی قبل نوروز انصافا ناقض حداقل ده پانزده مورد از منشور حقوق بشر است. فقط یک مثالش سوءاستفاده از اعتماد کودکان و جا زدن کارهای سخت خانه به جای بازی است. من خودم در […]
روایتی درباره گرسنگانِ سیرِ تاریخ
در این کتاب، تاریخ، سیاست، مردم، جنایتهای بشری و فرهنگ، زیر سایه غذاهای خوشرنگ و لعاب و دستورهای آشپزی جا خوش کردهاند. خواننده تیزبین در این کتاب میتواند روایتهایی را بشنود که در کتب کلاسیک تاریخی دیده نمیشود. روایتهایی از زبان مردم که اگرچه صدق و اعتبارشان بهدقت مورد بررسی واقع نشده است اما پردهبردار […]
«عامهپسند»، با ظاهری لوده ولی عمیق با بوی مرگ
با خودم فکر میکنم چقدر قابل تحسین است اینکه در نکوهش بد نوشتن اثری خلق کنی که در ظاهر واقعا بد باشد. اثری که در عین ظاهری مهمل و عامهپسند، حرفهای مهم تو را بازگو کند و البته عمیق هم باشد. سخت و قابل تحسین است خلق اثری که ظاهر و باطنش در تضاد با […]
«چمدانهای باز» نگاهی منطقی به مهاجرت دارد
نگاهی که البته این روزها در «چمدانهای باز» سیدمحسن روحانی با آن روبهروییم که مهاجرت را یک پدیده خاکستری میبیند و بررسی میکند. او ابدا قصد ندارد پدیده مهاجرت را سیاه یا سفید تعریف کند و با نثری ساده و روان ماجرای مهاجرت تحصیلیاش به آمریکا را تعریف کرده و در ادامه به بیان خاطرات […]
معجزه در همین زندگیهای معمولی است
«رگ و ریشه» ترجمهای ضمنی از عنوان «the brotherhood of the grape» است که در 1977 منتشر شده است. نویسنده در این کتاب بر روی یکی از حساسترین روابط جهان هستی دست میگذارد. رابطهای که از ابتدای خلقت بشر تا کنون بار درام عمیقی را حمل کرده است. این رابطه برای برخی یک خاطره تلخ […]
روایتهایی از تنهایی در میان دیگران
برادرش را چندهفتهای بود که ندیده بود. بعد از آخرین ملاقاتشان، مادر تقریبا برادرش را از خانه بیرون کرده بود و آنها دیگر ندیده بودندش. بهنظر میرسید دیگر در آن شهر نیست. چون بارها گروه دوستان برادرش را اینطرف و آنطرف دیده بود و برادرش همراه آنها نبود. مطمئن بود برادرش از دلیل غیبتش چیزی […]
«هزار خورشید تابان» داستان چفت و بستداری نیست
«هزار خورشید تابان» شرح زندگی کمفراز و پرنشیب دو زن افغانستانی است. به نامهای مریم و لیلا. نویسنده در یک بازه زمانی 50 ساله، سرگذشت مریم و لیلا را برایمان روایت میکند. یک روایت خطی، مثل «بادبادکباز». مریم، یک حرامزاده است که با مادرش ـننهـ در کلبهای دور از شهر زندگی میکند. جلیل سینمادار شهر […]
«آه با شین» و مردمی که فرصت تحلیل مدرنیته را نیافتند
«آه با شین»، قصه مردی است که در انتهای زندگی با بیماری کهنه «زندهبودن» و «زندگی» به بیمارستان میرود و هربار با یک بهانه کوچک به خاطرات گذشته بازمیگردد. گذشتههای دور، گاهی آنقدر دور که سنش قد نمیدهد و میرسد به خاطرات پدربزرگهایش، اما چون معتقد است که زندگی و رنج و راحتش ارثی است […]
«رنج بیپایان عشق» کلیشه زندانبان و زندانی را میشکند
«رنج بیپایان عشق» ماجرای عشقی سوزان است. عشقی به دانایی، به پاکی و انسانیت. این کتاب تمام تصورات رایج درباره کمیته مشترک ضدخرابکاری را بهم میریزد. البته تصور نکنید میخواهد چهره سیاه و وحشتناک کمیته مشترک و بازجوهای خونریز آن را تطهیر و سفید کند، اینطور نیست! بلکه نشان میدهد در مزبلهها هم روزنه نور […]