مجله الکترونیک
«کولی کنار آتش» آینه تمامنمای زنان
راستش منیرو روانیپور چنان هنرمندانه داستان «آینه» را روایت کرده است که من نمیتوانستم از فکر چیرهدستیاش بیرون بیایم. «کولی کنار آتش» یک اثر پسامدرنیستی در ادبیات داستانی ایران است که از بارزترین مشخصههایش زاویه دید آشفته و یا اسکیزوفرنیک[2] آن است. این آشفتگی در زاویه دید و گسست در روایت، فرمی را در داستان […]
نمودار سختی کار فرهنگی برای انقلاب به روایت «مادر برام قصه بگو»
کتاب را باید در دسته کتب تاریخ شفاهی موضوعمحور قرار داد. از این حیث این کتاب یک گام از سایر کتابهای تاریخ شفاهی جلوتر است. زیرا اغلب کتابهای این دسته فردمحور روایت میشوند و کمتر پیش میآید به یک موضوع یا یک مکان یا اثری هنری بپردازند. پس باید کتاب «مادر برام قصه بگو» را […]
خرمشهر آزاد شد ـ 8
از نظر من تاریخ شفاهی برای راویانش چیزی شبیه همین بیت باید باشد. بهویژه برای راویان روزهای جنگ. چرا که روایت از روزهایی پر التهاب در زمانهای که جنس دغدغهها و حتی ارزشها تغییر کرده است کار راحتی نمیتواند باشد. هیچ واژهای نمیتواند آنگونه که باید آنچه آنها از نزدیک دیدهاند و تجربه کردهاند را […]
گره خوردگی «آخرین انار دنیا» با واقعیت
«آخرین انار دنیا» قصه رنج است، قصه گداختن انسان است، قصه نابودیست. و در آخر، قصه انسان در مواجهه با قدرت است. قصهای که با لطافتی شیرین روایت میشود اما در هر برگش از زخمی بر انسان حرف میزند. با توصیف انتظار و بیابان و رمل آغاز میشود و به حقیقتی بیرحم و دهشتناک میرسد. […]
خرمشهر آزاد شد ـ 7
نمیدانم جدای از احترام و ارج و قربی که شهدا بین ما دارند، آیا رزمندگان این دفاع هشت ساله نیز برایمان همان قدر آشنا و قابل احتراماند؟ آیا آنها را که خود حافظه شگفتانگیز تاریخ و بخش مهمی از سرنوشت کشورمان هستند را میشناسیم؟ محمدعلی نورانی خودش به تنهایی گنجینه زندهایست از روز اول جنگ […]
خرمشهر آزاد شد ـ 4
برخلاف شخصیتهای اصلی خوب و رو به رشد داستان، شخصیتهای فرعی رمان «ایرانشهر» به غایت کلیشهای و تکراریاند. البته این نکته هم مهم است که خرده پیرنگها و شخصیتهای فرعی که بیشتر شبیه تیپ هستند، به پردازش شخصیتهای اصلی داستان و مواجهه مخاطب با آنها کمک کردند. اما این تیپهای کمی لوس(!) بعد از جلد […]
داستانی بر مبنای عملیاتی تروریستی در اروپای متمدن
داستان کتاب «سوگند به فرشتگان در صف» با دو شیوه روایت پیش میرود. عنوان فصلها یکی در میان «رهام» و «رزان» است. تعداد فصلهایی که با عنوان «رهام» مشخص شدهاند؛ از زبان فردی با همین نام روایت میشوند و فصلهایی که عنوان آنها «رزان» است از زبان سوم شخص، به روایت بخشهایی از زندگی رزان […]
ناکام در رسیدن به یک قالب روایی
گفتمان روایت و تجربه زیسته، این دو گونه ارتباط با جهان به تفاوتی کاملاً کیفی اشاره دارد. در تضاد با آنچه تجربه زیسته ما در لحظه و از هستی میتواند داشته باشد؛ یعنی احساسی کاملاً درونی شخصی و شهودی که غیرقابل انتقال مینماید، در عوض قرار دادن آن در زنجیره روایی امور دیگر، به ما […]
جای خالی انسجام در روایتها
یکدست نبودن راویان اصلی و زاویه دیدشان و توصیفهای منحصر بهفرد افراد مختلف احتمالا دلیل عدم یکدستگی بیان و لحن روایات کتاب است که البته اصلا آزاردهنده نیست. چون هر روایت حال و هوا و بستر خاص خودش را دارد که با شروع روایت در ذهن ما آغاز میشود و با پایانش ما هم پرونده […]
مروری انتقادی بر رمان «آبنبات هلدار»
داستان «آبنبات هلدار» ارجاعات زیادی دارد و مخاطب آشنا با دهه شصت را پر از خاطره میکند و این را هم میتوان به زیست نویسنده نسبت داد و هم هوشمندی او در بهکارگیری این جزئیات برای جذب مخاطب. یکی دیگر از نکات داستان این است، علیرغم این که در یک جریان پر از درام در […]
مروری بر کتاب زندگی یک عارف
در طی این سالها و در راستای رسیدن به اهداف بالا، کتب متعددی عمدتاً در قالب زندگینامه در مورد بزرگان و افراد شناخته شده و حتی کمتر مشهور این عرصه، نگاشته شده است که برخی بیشتر مورد توجه مخاطبان قرار گرفتهاند. بدیهی است پرداختن به شرح زندگی افرادی که عموماً در قید حیات نیستند، جز […]
روایتی از سحرگاهی در دل کویر
اگر شب کویر را تجربه کرده باشید حتما تجربه تماشای ستارهها در شب بیمهتاب را دارید اما تجربه منی که هفت، هشت ساله بودم و طاقباز روی پشتبام خانه پدری خوابیده بودم را شاید نداشته باشید که در آن سن و سال دخترکانی چون من خوابشان آنقدر عمیق بود که از خواب نمیپریدند و اگر […]
تحلیلی بر رمان «ما گربه هستیم» نویسنده ژاپنی
راوی که گربهای بینامونشان است ماجراهای زندگیاش را از زمان به دنیا آمدنش و راهیافتن به خانه معلّمی خودشیفته و بدقلق، تا ماجراهای کوچک و بزرگی که در این خانه رخ میدهد برایمان نقل میکند؛ و ما در خلال پرچانگیهایش قد کشیدنش را نیز شاهد خواهیم بود. از همان جملات آغازین کتاب، تفاخر و خودبزرگبینی […]
قرن نو ـ سال 1401 شبیه کدام قطعه موسیقی است؟
در روزهای پایانی سال 1400 به این فکر میکردم که اگر قرار بود این سال را در یک قطعه موسیقی خلاصه کرده و بخواهم بگویم شبیه همین قطعه است، به چه نتیجهای میرسیدم؟ فکر جذابی بود، لااقل در شلوغی روزهای آخر سال برایم انگار یکجور استراحت ذهنی بود. هرچند ذهنم را امیدوار نکرد و آخرش […]
قرن نو ـ قرار نیست در رنج شمعی روشن کنیم!
اینجاست که میخواهم این تصویر بزرگ و بزرگتر شود و آنقدر منبسط بشود که بتوانم همه چیزهای دیگری که دوست دارم به آن اضافه کنم. شبیه کتابها و فیلمها بشود؟ نه کتابها و فیلمها به تنهایی مرا مأیوس میکنند. خدا میداند تا امروز پایان چند کتاب و چند فیلم را به دلخواه خودم تغییر دادهام. […]
قرن نو ـ شباهتی که دمار از روزگارم درآورد
ضربان داشت «ضربان»[1] کلاریسی لیسپکتور. انگار همان چیزی بود که میخواستم. دلم میخواست کتابی دستم بگیرد که سرم داد بکشد و پارس کند. کتابی نبود که «برو تو گلو» باشد، گیر میکرد. نفست را میگرفت. خط به خطش چشمهایم را تابهتا میکرد. انگار پریده باشم در استخر عمیق بدبویی؛ با هرچند خط و پاراگرافی باید […]