سهضلعی قصههای چهلتن؛ زن، تاریخ و سیاست
با چراغی در دست ایستاده در تاریکی
«تالار آیینه» شمایی کلّی است از «زن در عصر مشروطه» و تنها در شاهزمان و ماهرخسار خلاصه نمیشود. ددهسیاه و مهراعظم و آمنه را و فخرالحاجیه و نجمالسحَر را و حتّی تمام زنان کتاب را در بر میگیرد.
روایت مادری که راوی رنج نیست
سه مساوی شصت!
شصت از کنار هم قرار دادن سه کلمه شکر، صبر و تلاش تشکیل شده است. باوری که پدر و مادر این نوزاد را سر پا نگه داشته است.
زرویی نصرآباد و روایتش از قمر بنیهاشم
اختلاف کردن در چگونگی شکل پیل
راویان در «ماه به روایت آه» بسیار بدیع و دقیق انتخاب شدهاند و همین زاویه دید نو، برایمان داستانهای تازهای تعریف میکند که تا به حال نظیرش را کمتر جایی خوانده یا شنیدهایم.
روایت یک مادر از اربعینی که جا ماند
روز چهاردهم برف میبارید
اربعین رسید. تمام روز را پای تلوزیون به آن میدان سرخپوشی چشم دوختم که یک لحظه خالی نمیشد. عرب میرفت، عجم میآمد. شیعه میرفت، سنی میرسید. مسلمان جایش را به مسیحی میداد و باز میدان خالی نمیشد.
«فراموشان» یادآوری میکند، هستیم تا روایت کنیم
آدممعمولیها روایت میکنند
داوود غفارزادگان در «فراموشان» سراغ شش شخصیت غیرمشهور رفته که از واقعه عاشورا روایتی دارند. آنها در حاشیه اتفاقات بزرگ ایستادهاند و از دید خود آنچه میگذرد را شرح میدهند.
روضهخوانی یک خبیث برای مظلوم
از سنگ ناله خیزد…
رمان «سنگ» یک اثر تاریخی است که داستان زندگی و عاقبت زرعه ابن ابان، سنگتراش عرب، را روایت میکند.
پیوند تاریخ و ادبیات در «اعترافات کاتب کشته شده»
دعوت به شناخت دوباره عاشورا
وقایع قبل از عاشورا و اتفاقات پیش آمده برای امام علی(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را در این روز از زبان شبان و کاتب دیگری که در چادری که در ظهر عاشورا در سپاه عمر بن سعد است، میبینیم
مروری بر کتاب «پس از پنجاه سال» سیدجعفر شهیدی
در ستایش پرسشگری
سیدجعفر شهیدی در کتابش علاوه بر مطالعه متون اصلی و مرجع و تاریخخوانی به مطالعه احوالات اجتماعی و جغرافیایی و اقتصادی مردم آن روزگار و تحلیل و تفکر پیرامون آن پرداخته است.
روایتهایی از تنهایی در میان دیگران
مجلس هزار زن
روسری توری نازکی از آیشا قرض کرده بودم. پوشیدهترین لباسم را پوشیده بودم. وارد سالن بزرگ دراز که شدیم، حجم خاطره، مثل طوفان وزید به صورتم. انگار انرژی عظیمی ناگهان در من رها شده بود. مثل صدای هزار زن. مثل
مرز باریک میان روایتپردازی آیینی و روضهخوانی
انشای ادبی از روایت تاریخی
به نظر میرسد نویسنده «بگذار اسبت بتازد» برای پرداختن نماد اسب اسیر بازیهای زبانی و فرمی شده است که البته این نمادپردازی ابتر مانده و اثر را پریشان کرده است.