مجله الکترونیک
مروری بر تازهترین اثر محمدرضا بایرامی
ـ شده از چیزی بدت بیاید و کارت بشود همان یک چیز؟ برای صابر شده. چه در جوانیاش که نگهبان تاکستان بود و مجبور بود شبها بنشیند به نگهبانی و با گلوله ساچمهای قورباغهها را هدف بگیرد، چیزی که حتی یادآوریاش هم حالش را بههم میزند؛ چه حالا که گفتهاند باید تک تیرانداز منطقه باشی […]
تصویر بیپرده تولستوی از مرگ
درد باعث میشود ایوان از خانوادهاش دلخور باشد، از آنها که انقدر راحت و بدون درد در عمارتی که او عمرش را برایش گذاشته؛ قدم میزنند و زجر کشیدن ایوان مایه عذاب وجدانشان است. اصلا حضور ایوان که تندخو و بیمار است، آزردهشان میکند. این آزردگی دو طرفه است. ایوان مهر میخواهد و خانوادهاش مهری […]
«سلولهای بهاری» و قهرمانی بیادعا
سلولهای بهاری روایت اشک و لبخند است، روایت زمین خوردن و بلند شدن، روایت پای چیزی ماندن و برایش جنگیدن تا انتهای راه، حال آن که علم را انتهایی نیست. نقل قولیست از دختر دکتر بهاروند که به یکی از همکلاسیهایش میگوید: «رویان جای آدماییه که تا سر حد مرگ کار میکنن» و این بهترین […]
راه دشواری که نویسنده «عقیله» انتخاب کرده است
همچنان که راوی کتاب نیز اول شخص با مخاطب است و درست است که شیوه تازهای برای روایت زندگانی آن حضرت محسوب میشود، اما با جلو رفتن اثر میفهمیم که نویسنده با انتخاب این زاویه دید حسابی دست و پای خودش را بسته و اثر را در تاروپود احترام گیر انداخته است. نکته دیگر دوگانگی […]
پرت شدن به دنیای غریب با روایت زنانه
از تمام اینها که بگذریم، فرهنگ زنان فرانسوی زمین تا آسمان با فرهنگ زنان مسلمان عرب تفاوت داشت. مادر امین تا به حال از خانه بیرون نیامده بود، پا در کوچههای خاکی و نارنجی رنگ مدینه نگذاشته بود و شهر را تنها از پشت پنجرههای مشبک دیده بود. درسی نخوانده بود و تمام زندگیاش در […]
معمولی بودن بد است؟
«گاف» داستان زن جوانیست که تلاش میکند تاثیرگذار باشد. همچنان که رسالت معلمان بوده، از دیرباز تاکنون. آنها که چراغ راه بودهاند و نور و ماهتاب و هر شیء تابناک دیگری که راه را روشن کرده و گاها نیز خود را به آتش کشیدهاند، تا اثری از خود بر جای بگذارند. فارغ از رنگ و […]
«خانه ادریسیها» و سخن عشق و آزادی
اشیا در این رمان آنقدر با شخصیتها عجین میشوند که انگار جزئی از وجودشان هستند. نه به خاطر دلبستن شخصیتها به آن چه دارند، که به خاطر جاگیری دقیق و مناسب شی در داستان. ادوکلن کاوه، شال کشمیر خانم ادریسی، نشانهای شوکت، روسری تیرهرنگ لقا، تصویر راهبهای در اتاق… تنها یادگار خانم ادریسی از شوهر […]
جهان تیره، طنز نیست!
در «خواهران پییرس» هم جزئیات فضا را باورپذیر میکند. جایی که نویسنده ظاهرشان را توصیف میکند، از موهایشان میگوید که شبیه کنف شده، دستهای زمختشان، ظرافتی که از دست دادهاند و آخرین اتفاقی که باعث میشود باز به انزوایشان برگردند؛ اما این بار خشنتر. زنانی که با آمدن مردی متوجه خانه خالیشان میشوند و تلاش […]
راویان «فراموشان» جاماندگاناند
آنهایی که جا ماندهاند یا پشیمان اند یا صدای سکههای زر گوششان را پر کرده، راویان «فراموشان»اند و خود نیز فراموش شدهاند. حالا همه در سوگ نشستهاند و از این فراموششدگان میخواهند تا کربلا را پیش چشمشان تصویرکنند، تا هرگز آن چه کردهاند را از یاد نبرند که از یاد رفتنی نیست. راوی اول قاصد […]
گره خوردگی «آخرین انار دنیا» با واقعیت
«آخرین انار دنیا» قصه رنج است، قصه گداختن انسان است، قصه نابودیست. و در آخر، قصه انسان در مواجهه با قدرت است. قصهای که با لطافتی شیرین روایت میشود اما در هر برگش از زخمی بر انسان حرف میزند. با توصیف انتظار و بیابان و رمل آغاز میشود و به حقیقتی بیرحم و دهشتناک میرسد. […]
رومن گاری از نجاتدهنده بودن مهر غافل نبوده
«رزا خانم» سرپرست این بچههاست. پیرزن چاق و سن وسال داری که یهودیست و زندگیاش را از راه نگهداری این بچهها میگذراند. او هم روزی فاحشه بوده. زن عجیبی که به گفته مومو زشت است، ترسهای خودش را دارد و هرروز پیرتر و بیمارتر میشود. او هیچ مدرک شناسایی مبنی بر وجود خودش ندارد، از […]
عشق در «عاشقی به سبک ونگوگ» با زیادهگویی گم میشود
بیایید از اول شروع کنیم. ابتدای رمان جذاب است و با روایت البرز، نوکر خانهزاد سرتیپ آغاز میشود که در لانه سگ گیر افتاده. به خاطر نازلی، دختر سرهنگ که عشق همیشگی البرز بوده. از همان بچگی تا حالا. لحظههای گفتن از این عشق آتشین، این از خود بیخود شدگی و خود را فراموش کردن […]
«وصیتها» روایتی است از اشیائی که تنها در لفظ مقدساند
قوانین گیلیاد ترسناک است. زن، تنها در کلام، مقدس به نظر میرسد و برای حفظ این تقدس باید فرزند بیاورد و تسلیم باشد. در گیلیاد فرماندهان طالب دختران کم سن و سالاند و همسرانشان به طرز مشکوکی میمیرند. کسی میتواند در برابر این قوانین تاب بیاورد که حجم وسیعی از خودش را گم کرده باشد، […]
روایت آدمهایی که همهچیزشان را از دست دادهاند
انتظار صبر را زیاد میکند، صبر آدم را پیر میکند و در پیری چارهای جز باورکردنِ انتظار نمیماند، انتظار به طرز بیشرمانهای وسوسهانگیز است. حتی برای زن سرهنگ، اویی که هربار سرهنگ را از خواب و خیالهای شیرینش بیرون میکشد و باز خودش پیشنهاد تازهای میدهد، برای یافتن معوقهای که سهم نظامیان سابق است و […]