«پرواز ایکار» راجع به ایکاریست که قرار بوده شخصیت اصلی رمانی باشد که اوبر لوبر، نویسنده داستان، مشغول نوشتنش بوده، ولی طوفان حوادث به گونهای رقم میخورد که ایکار از جهان داستان خارج، و وارد جهان فیزیکی میشود. حال این موجود که چند روزیست خلق شده، بایستی گلیم خود را از آب بیرون بکشد و در عصر جهان پستمدرن زنده بماند.
طنز سیاه رمون کنو بینظیر است. کنو نقدهای گزندهای به همنسلانش در عرصه نویسندگی میکند. او نویسندگان را به دو دسته کلی تقسیم میکند: آنهایی که پیش از مرگ شناخته میشوند و آنهایی که پس از آن شناخته میشوند. او گروه اول را نویسندگانی میداند که دغدغه شهرت یا ثروت ندارند. به قولی دیگر «جایزه بگیر» نیستند. مینویسند تا تاثیر بگذارند و جریانساز باشند. در «پرواز ایکار» اما ما با دسته دوم سروکار داریم. نویسندگانی که میخواهند تا جانی در تنشان باقیست، خوانده شوند، دیده شوند و تحسین شوند. از این نویسندگان در ایران امروز هم بسیار است. آنهایی که مینویسند و میخواهند با هر ضرب و زوری شده دیده شوند.
کنو در ترسیم این شخصیتها با زیرکی به علایقشان میپردازد. آنها عاشق پرداختن به ترندها (Trends) هستند و اگر راجع به هر مسئلهای اظهار فضل نکنند، گویی روزشان شب نمیشود. از طرف دیگر، به موفقیت دیگری حسادت میکنند. کار حتی به جایی ممکن است برسد که شخصیتهای داستانی یکدیگر را نیز بدزدند! کنو این آشفتهبازار را با شخصیتهای فرعی داستانش پیش میبرد و در نیمه دوم داستان، با ورود همتایان ایکار، هجو کاملی از جهان نویسندگان آن دوره فرانسه نشان میدهد. او حتی فضای روشنفکری را آسوده نمیگذارد. روشنفکران را عدهای بیکار ترسیم میکند که دائما مشغول سیگار کشیدن در کافهها و چرتوپرت بلغور کردن هستند. او به فاصله میان نویسنده و جامعه اشاره میکند که از جمله دلایلیست که ادبیات را بیش از پیش در میان خلق منفور میسازد.
اما نقطه قوت اصلی رمان رمون کنو شخصیت اصلیاش است. ایکار یکی از به یادماندنیترین شخصیتهاییست که در میان رمان نوها با آن مواجه میشویم. موجودی که قرار بوده شخصیت اصلی داستان اوبرِ نویسنده باشد و حال به شخصیت اصلی رمان رمون کنو تبدیل شده است. از کاغذ اوبر پرکشیده و بر کاغذ کنو نقش بسته و خدا میداند این چرخه تا کجا ممکن است ادامهدار شده باشد. او در مواجهه با جهان ماده دچار سردرگمی میشود. هیاهویش را نمیفهمد و با اینکه از جهانی رئالیستی وارد جهان مادی شده، انگار توان درکش را ندارد. نویسنده در اینجا ارجاعاتی به انقلاب صنعتی و تاثیر آن بر مکانیکی شدن زیست انسان دارد. ایکار سعی میکند کتبی درباره مکانیک بخواند بلکه جهان را بهتر بفهمد، اما آشناییاش با زنی دلربا و جذاب است که منجر به کشف عشق میشود، ایکار را تبدیل به انسان میکند و به او بُعد میبخشد. حال دیگر با موجودی تکبعدی طرف نیستیم و ایکار یک انسان است. انسانی عاشق که احساس میکند.
حتما عنوان کتاب شما را یاد افسانه ایکاروس انداخته. ایکاروسی که میخواست تا انتهای آسمان پرواز کند، اما گرمای خورشید بالهایش را سوزاند و او را به زمین بازگرداند. در رمان کنو این افسانه به شکل دیگری بیان میشود که آن را اقتباسی آزاد از افسانه مذکور میسازد در رمان ایکار توانسته از آسمان کاغذیاش عبور کند، اما در جهان ما هرچه فراتر میرود و کشف میکند، سرخوردهتر و مغمومتر میشود. ایکار هرچه عالمتر شده و به وجود خود آگاهتر میشود، رنج بیشتری را متحمل خواهد شد. درنهایت ایکار میفهمد که تنها راه رنج نکشیدن، رهایی از این دنیاست و دوباره پرواز میکند.
با تمام این تعریفها نمیخواهم «پرواز ایکار» را اثری بینقص بخوانم. هرچند در بینظیر بودنش شکی ندارم؛ اما مشکلات آن هم بر من عیان بوده. در نیمه دوم، انگار نویسنده رمان از خلاقیت تهی شده و دست به خلق شخصیتها و موقعیتهایی میزند که بعضا قرابتی با جهان داستان و مفهومی که دنبال میکرده ندارند. هرچند برخی از شوخیهای کنو میگیرند، ولی نیمه دوم رمان به جذابیت نیمه اولش نیست. شخصیت مورکول (کارآگاهی که وظیفه دارد ایکار را به اوبر بازگرداند) میتوانست پرداخت بهتری داشته باشد، ولی کنو انگار تمرکز اصلیاش بر ایکار بوده و همین باعث میشود که بقیه شخصیتها زیر سایه او قرار بگیرند. اما در نهایت، «پرواز ایکار» اثریست درخشان و خاص از ادبیات فرانسه که نمیدانم چرا تا به امروز در ایران ناشناخته و گمنام باقی مانده است.
«پرواز ایکار» به قلم رمون کنو و ترجمه کاوه سید حسینی توسط نشر نیلوفر منتشر شده است.
عنوان: پرواز ایکار/ پدیدآور: رمون کنو، مترجم: کاوه سید حسینی/ انتشارات: نیلوفر/ تعداد صفحات: 297/ نوبت چاپ: دوم.
انتهای پیام/