برخلاف شخصیتهای اصلی خوب و رو به رشد داستان، شخصیتهای فرعی رمان «ایرانشهر» به غایت کلیشهای و تکراریاند. البته این نکته هم مهم است که خرده پیرنگها و شخصیتهای فرعی که بیشتر شبیه تیپ هستند، به پردازش شخصیتهای اصلی داستان و مواجهه مخاطب با آنها کمک کردند. اما این تیپهای کمی لوس(!) بعد از جلد دوم دیگر حوصله مخاطب را سر میبرد. خرده پیرنگها هم در ادامه، انگار فقط برای کش آوردن داستان طراحی شدند. در جلد سوم هم تقریبا فقط به کار شرح وضعیت خونین و وحشتناک جنگ آمدند، طوریکه نویسنده با توصیفهای تصویری و جاندار، نفس مخاطب را میگیرد. انگار از جایی به بعد خرده پیرنگها و شخصیتهای فرعی، تنها برای فضاسازی و شرح موقعیتها طراحی شدند؛ مثل یک آباژور در دکور یک فیلم سینمایی، که شخصیت اصلی با دست زدن به آن برقش میگیرد و راهی بیمارستان میشود و حالا باید در بیمارستان منتظر یک داستان جدید با نقش فرعی دستگاه شوک باشیم.
با اینکه طراحی این همه شخصیت، با شجرهنامههای کامل و حساب شده، سخت است و از آن سختتر، وصل کردن بامزه این شخصیتها به یکدیگر است، اما به نظر میرسد نویسنده در جلد دوم از تعدد شخصیتها کلافه شده و به اولین راه حل موجود فکر کرده؛ حذف شخصیت از داستان. غیر از این، فاجعه خانواده شیخ علیسان و بدخشان و جانپناه و… قابل درک نیست. هرچند نویسنده این اتفاقات را هم در راستای نشان دادن اوضاع وخیم روزهای اول جنگ آورده، اما خلوت کردن داستان به نفع شخصیتهای جدید، توی ذوق میزند. انگار در جلد اول نویسنده تعدادی مهره را ریخته روی صفحه و در جلد دوم، کم اهمیتترها (و گاهی مهمترها) را از بازی حذف کرده. رسم جالب پدرکشی(!) هم در انتهای جلد اول و دوم آمده و مخاطب را توی این چرخه میاندازد که با وصل پدرانه انتهای جلد سوم، باطل میشود!
به نظر میرسد در رمان «ایرانشهر» بزرگترین نقطه قوت و نقطه ضعف، مربوط به شخصیتپردازی است. پرداختن بیش از حد به بعضی شخصیتها و رها کردن بعضی دیگر، حذف ناگهانی شخصیتی اصلی و از همه مهمتر طراحی روابط عاشقانه تودرتو بین شخصیتها، از نقاط ضعف «ایرانشهر» است. البته که با توجه به مضمون رمان، که جنگ است و تلخ، انتظار میرود که با آوردن روابط رمانتیک زهر داستان گرفته شود، اما استفاده اغراق آمیز از آن در جلد دوم کتاب برای مخاطب خستهکننده و گاهی گیجکننده شده است.
از طرف دیگر، تسلط همه جانبه نویسنده به موضوعات و حواشی مربوط به مسائل انقلاب و جنگ نشان دهنده پژوهشهای بزرگ و عمیقی است که در پشت پرده داستان اتفاق افتاده است. محمدحسن شهسواری علاوه بر استادی کامل در اجرای تکنیکهای نویسندگی، تسلطش بر تاریخ و سیاست را هم در «ایرانشهر» نشان داده است. شخصیتهای «ایرانشهر» نشاندهنده همه اقشار مختلف در بحبوحه جنگ ایران و عراق هستند و در آن میتوان تاریخ واقعی جنگ را از زوایای مختلف مرور کرد. البته، این ویژگی در رمان مثل یک شمشیر دو دم عمل کرده؛ یعنی گاهی اطلاعات غیرمستقیم به کمک روایت داستان آمده و گاهی شمایل یک سخنرانی کامل را به خود گرفته است. مثلا اطلاعات نظامی مربوط به ادوات جنگی که در داستان با جزئیات کامل پرداخته شده، به چه کار مخاطب عام میآید؟
شاید این ویژگی، یعنی توضیح کامل و بیکم و کاست همهچیز در داستان، از زاویه دانای کل آن نشات بگیرد. دانایی که خیلی خیلی میداند و به هرجایی هم سرک میکشد و از همه چیز سر در میآورد. زاویه دید رمان هم به کمک شخصیتپردازی آمده و با ارائه همه نقاط اوج زندگی شخصیتها، چهره آنها را خوب به مخاطب نشان داده. در معرفی اولیه شخصیتها (خصوصا در جلد اول) شهسواری بیشتر از تکنیک «گفتن» به جای نشان دادن استفاده کرده است، اما در توصیف و فضاسازی داستان، یا حتی کنش شخصیتها از تکنیک نشان دادن بهره کامل را برده است.
در داستانی با محوریت جنگ که هر لحظه باید انواع هیجانات مختلف برای مخاطب توصیف شود، «ریتم» عامل مهمی است که نویسنده در اجرای درست آن در داستان موفق بوده است. صحنه اولین بمباران شهر خرمشهر، همراه با سراسیمگی زهرا و سیما و بهت مردم، آنقدر خوب تصویر شده که در پایان آن فصل حس میکنید یک فیلم از پیش چشمتان گذشته است. طراحی جلد خوب، صفحهآرایی خلاقانه و شماره صفحات جالب، از نقاط قوت انتشارات شهرستان ادب است. همچنین ذکر تاریخ هر روز در ابتدای فصول داستان، در بازنمایی زمانی رمان به کمک مخاطب آمده است.
در نهایت، «ایرانشهر» که طبق گفته نویسنده تا جلد هفتم هم جلو رفته است، مانند یک سریال خوشساخت است که در پایان هر فصل، طرفدارانش برای انتشار فصل بعدی لحظهشماری میکنند.
عنوان: ایرانشهر/ پدیدآور: محمدحسن شهسواری/ انتشارات: شهرستان ادب/ تعداد صفحات: جلد اول 254، جلد دوم 272 و جلد سوم 304/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/