آغازی خوب با پایانی روشن

کتاب بشارت

16 مهر 1401

گاف داستان زن و شوهری به نام ارغوان و ایمان است که هر دو معلم‌اند و از این راه زندگی می‌گذرانند، به پیشنهاد یکی از دوستانشان به عنوان داوطلب در یکی از سازمان‌های مردم نهاد عضو می‌شوند. آن‌ها قرار است به خانواده‌های محروم و بی‌بضاعتی که در حاشیه شهر زندگی می‌کنند سر بزنند و آنچه که بر مردمان سختی‌کشیده این نواحی می‌گذرد مانند اعتیاد، فقر، شکاف طبقاتی، کودک همسری و آسیب‌های جسمی و روانی ناشی از این معضلات را به گوش جامعه و رسانه‌ها برسانند. زندگی این زن و شوهر با حضور در این سازمان نیکوکاری دستخوش تغییرات بسیار و تکان‌دهنده می‌شود.

گاف رمانی است که خوب شروع می‌شود. با قوت پیش می‌رود و روشن تمام می‌شود.

گاف، روایت رویارویی با آنهایی است که شاید در زندگی ما جای مهمی نباشند اما در دنیای ما زندگی می‌کنند و بخش مهمی از سایه و حاشیه جامعه ما هستند. ارغوان شمس، معلمی که طبق داستان در آستانه ورود به میان‌سالی است وارد گروهِ خیریه‌ای شده و به همین بهانه هم سر از محله‌ای در آورده که به ناظرآباد مشهور است.

محله ناظرآباد مصداقی از محله‌های فقیرنشینِ حاشیه‌ایِ شهرهای بزرگ است. اما آنچه به عنوان اوج نقطه تضاد در رمان رخ نشان می‌دهد و از این رهگذر عدمِ تعادلِ رمان تعلیق و جذابیت را افزایش می‌دهد آنجاست که ارغوان، معلم شاگردانی است که هیچ شباهتی به ناظرآبادی‌ها ندارند. در واقع هرچه آنان دارند، ناظرآبادی‌ها ندارند و هرآنچه آنان ندارند، اینان دارند! دانش‌آموزانی متعلق به طبقه مرفه جامعه و در حال تحصیل در مدرسه غیرانتفاعی. همگی پرتوقع، تنبل و خودخواه و در عین‌حال در رفاه مادیِ کامل! این عدم تعادل، ارغوان را به چالشی درونی می‌اندازد. چالشی که برگ برنده و عامل زنده‌نگه‌داشتنِ رمان تا سطور پایانیِ آن است.

گریانلو در گاف به سیاهی و تباهی فقر چنگ نمی‌اندازد تا داستان آدم‌های محله ناظرآباد را برای ما بگوید. هنر نویسنده این است که با اینکه دست مخاطب را می‌گیرد و به نقطه ثقل و ایجاد و استمرار فقر و تباهی و بی‌آیندگی محض می‌برد، اما با این حال در روایت و توصیف سیاهی باقی نمی‌ماند و به قاعده و به اندازه‌ای که برای ذهن مخاطب لازم است تصویر دقیقی ارائه می‌کند، به آن می‌پردازد و در مرحله بعد امید به خروج از سیاهی و تباهی را کاملا دور از شعار و فضای فانتزی ارائه می‌کند.

کتاب از بشارت می‌گوید. یعنی از لزوم و نتیجه حرکت برای ایران معاصر روایت می‌کند. در حالی که ما با انواع خبرهای ناامیدکننده و بی‌تدبیری‌های مکرر و انواع مشکلات دست به گریبان هستیم ارزش اثری غیرشعاری چون گاف دو چندان عیان می‌شود. نوشتن از فقر و بی‌آیندگی بسیار مستعد مرثیه‌سرایی و بازی با احساسات است اما خوشبختانه اراده نویسنده بیش از اینکه معطوف به توصیف سیاهی باشد تبیین حرکت در شرایط سخت است.

اما نکته این است که سیاهی و تباهی را فقط در ناظرآباد نباید دید. تباهی و بی‌آیندگی عصیان نوجوانان کلاسی که ارغوان شمس معلم آنهاست چقدر محتمل است؟ فقط لحظه‌ای به ردهای تیغ روی مچ شیدا منصوری فکر کنید؟ یا به صحبت‌های مادر الهه زمانی که با مسئول مدرسه از دخترش می‌گوید قدری تامل کنیم. نوجوانان بریده از خانه. خانه‌ای که دیگر محل سکونت و سکنی نیست. شاید پول پدر شیدا و الهه و باقی بچه پولدارهای کلاس یازدهم بتواند برای آنها نیمچه آینده‌ای بسازد اما به گمانم آنها به اندازه ناظرآبادی‌ها در معرض بی‌آیندگی هستند. با این تفاوت که بی‌آیندگی ناظرآبادی‌ها بیرونی و در معرض دید است اما فقدان افق روشن برای این تیپ نوجوانان کاملا درونی است. یعنی در آینده به ضرب و زور پول پدر و مادر، مدرک و شغل و زندگی خواهند داشت اما در درون به شدت بی‌انگیزه و خموده‌اند. حتی ناهنجاری‌های روحی و رفتاری‌شان نسبت به ناظرآبادی‌ها شیک‌تر است، اما چه فایده از این شیکی که ناهنجاری یعنی خلاء و فقدان و ناامیدی و خشم کور.

 این رمان چندین نقطه برجسته و پررنگ دارد. از جمله استفاده محدود اما به شدت مهم، کاربردی و غیرشعاری از آیات قرآن متناسب با محتوای کتاب و لایه‌های عمیق پیرنگ کار.

این رمان از همین منظر می‌تواند رمان اندیشه تلقی گردد. در واقع از آن منظری که خواننده باید تلاش کند تا ارتباط آیه مورد استفاده در بطن کار را با داستان کشف کند. نوشتن رمان به گونه‌ای که خواننده را برای کشف معنا به تفکر وادارد ردی از رمان اندیشه دارد. از این‌رو من این استفاده درست از آیات را بی‌آنکه دستخوش افراط شود ناشی از انس ذهنی نویسنده با قرآن می‌دانم. یعنی این نتیجه به این شکل ناگزیر از انس با قرآن است.

زن این رمان یعنی همان خانم ارغوان شمس زنی فعال است. فعال به معنای تحرک ذهنی و روانی مناسب است و البته چقدر خوب که نویسنده در این رمان ایمان همسر راوی را همراه او قرار داده است. یعنی بر خلاف پیرنگ‌های زنانه دیگر که بخشی از مشکلات زن هر داستان، عدم همراهی و ایجاد مانع در مسیر حرکت زن است در این رمان خوشبختانه نویسنده از این کلیشه نخ‌نما که غالبا منجر به تکرار همان ناله‌ها و شکایت‌های همیشگی می‌شود؛ استفاده نکرده و همه ذهنش را معطوف روایت جدیدتری از زن کرده است. زنی که همسر و مادر است و دختر خانواده.

رابطه پدر و دختر در این داستان مشخصا و با تاکید بر رابطه خانم شمس و پدرش از نقاط قوت و البته قابل تامل کتاب است. پدر راوی و قهرمان این رمان، مردی حمایت‌گر و درعین حال کنترل‌کننده است. شمس بی‌آنکه با پدرش وارد رویارویی مستقیم شود بالغانه سعی می‌کند حمایت او را به رسمیت بشناسد و کنترل‌گری او را مهار کند.

راوی در توصیف احوال خودش و تغییر حالات، متوسل به تکنیک توصیف مشبهانه می‌شود. توصیفی که با تشبیه همراه است. این تکنیک در درک احوال راوی و تغییر احساسات او در لحظه به شدت موثر است. خاصه اینکه توصیفات نویسنده از کنش‌ها، واکنش‌ها و احساساتش هم بسیار جزئی است و هم بسیار خاص و پیچیده اما قابل فهم است.

در مجموع گاف رمانی پاکیزه، شریف و محترم است. رمانی که قطعا نوید حضور بانویی اهل اندیشه و مانوس با کلمه را به ادبیات ایران می‌دهد. سارا گریانلو در گاف نشان داده که آشنایی و انس با کلمات در خلق یک اثر مهم و در عین‌حال به قاعده چقدر مهم است.

 

عنوان: گاف/ پدیدآور: سارا گریانلو/ انتشارات: صاد/ تعداد صفحات: ۲۱۸/ نوبت چاپ: اول.

بیشتر بخوانید