خسرو یا همان شازده احتجاب که آخرین بازمانده از یک خانواده اشرافی قجری است با مرض سِل دست و پنجه نرم می کند. فخرالنسا همسرش مرده است و او در این شرایط، خدم و حشم را مرخص کرده و با مرور خاطرات گذشته و ثروت به ارث برده از اجدادش در حال سپری کردن ایام است. ایامی که با تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی و پس زدن شازده و شازدهبازیها همراه بوده است.
در این میان مراد؛ پیشکار سابق او، گاه به گاه با خبر مرگ یکی از خویشاوندان شازده به دیدنش میآید و پیگیر احوال او میشود. در اینجا مراد هم البته واجد صدای منحصربهفردی است که حکایت از طبقه اجتماعی او دارد. باختین معتقد بود که زبان در آثار ادبی یک امر اجتماعی است که میتواند باعث ایجاد گفتمان و تکثر صداها شود. زبان از نظر او یک خاستگاه اجتماعی و طبقاتی دارد و از این منظر شخصیت مراد با نوع ادبیاتی که به کار میبرد نه فقط تمایز در طبقه اجتماعی که تمایز در گفتمان و جهان بینی خود را نیز نشان میدهد.
شازده دائما با تصاویر اجدادش که پیش چشمش ظاهر میشوند و او را بابت بیتوجهی به نام و اعتبار خانوادگیاش سرزنش میکنند روبهروست اما چون حضور پهلویها را میبیند و شکست را قبول کرده است در مقابل گفتمان قلدرمابانه روح پدربزرگش منفعل و پریشان است.
ترس و انفعال بیشتر اوقات قاتل زندگی آدمها بوده است. پدربزرگ، گفتمان اعیان و اشراف قاجار را نمایندگی میکند. چون هنوز در دوره قاجار است و متکبرانه میتازد، اما نوهاش حالا در دوره به قدرت رسیدن پهلوی زندگی میکند. همین تغییر دوره و گذشته شازده باعث شده است که در اینجا با دو صدای متفاوت از سمت نوه و پدرپزرگ مواجه باشیم. شازده البته بیتاثیر از فرهنگ و اخلاق اجدادش نیست. او هم، قلدر و بیرحم است اما فقط در خانه و برای فخری، زن خدمتکاری که از طرف شازده مورد سواستفاده و استثمار قرار میگیرد و دائم باید کارهای همسر مرده او را تقلید کند. او دائم روی صندلی لم داده است و رکودی ناشی از شکست و بیعملی را به ذهن متبادر میکند، همچنانکه عمههای سیاهپوش او چنین حسی را به مخاطب منتقل میکنند.
در داستانِ شازده احتجاب برخی از آداب و موضوعات مربوط به دوره قاجار نیز به سخره گرفته میشود که در اینجا نیز باختین با پیش کشیدن مفهوم کارناوال امکان به ریشخند گرفتن گفتمانهای مختلف در رمان را مورد بررسی قرار میدهد. در ادامه رمان صدای فخری (کلفت) و صدای فخرالنسا را داریم که گرچه در مورد یکدیگر ما را با نوعی استحاله مواجه میکنند اما بازهم در مورد فخرالنسا با ادبیات و رویکردی مواجه هستیم که جهانبینی و گفتمانی متفاوت از زنان قاجار را نشانمان میدهد و در برهههای مختلف به تمسخر و ریشخند قرار دادن میراث ننگین اجداد شازده میپردازد. خسرو احتجاب هم آن قدر گذشته خود و اجدادش و رفتارهای شنیع و خشنوتآمیز آنها را به یاد میآورد تا درنهایت مراد که قاصد مرگ است خبر خود او را میآورد.
شازده احتجاب حکایت فروپاشی قدرتهایی است که روزگارشان به سر آمده و حالا گذشته تاریک و پر از جنایت و انحصار طلبیشان، آیینهوار خود را به رخ آنها میکشد. آیینهای که تاریخ ثابت کرده است دیر یا زود به سراغ هر قدرتی میآید.
عنوان: شازده احتجاب/ پدیدآور: هوشنگ گلشیری/ انتشارات: نیلوفر/ تعداد صفحات: ۱۱۸/ نوبت چاپ: هجدهم.
انتهای پیام/