در دنیای کودکان و نوجوانان اما شاید سخنگفتن از مضمون داستان سندباد نیازمند ظرافتی خاص باشد. آنچه این گروه سنی را بهخصوص از طریق انیمیشن شاهکار «سندباد» که چندین دهه است یکهتاز بلامنازع روایت این شخصیت است، با شخصیت و قصه سندباد آشنا میکند، تلاش برای کسب تجربههای نو، سیر در آفاق، هوشورزی و قدرت حل مسئله و ویژگیهای خوب اخلاقی است که در ساختاری سرگرمکننده و جذاب حکایت میشود.
کتابهای مختلفی هم در این باره نوشته شده که به نوبه خود توانستهاند کمک کنند نسل جدید با سندباد و اتفاقات و خطرهایی که از سر گذرانده، همذاتپنداری کند و با روحیه ماجراجو، جنگنده و خستگیناپذیرش آشنا شود.
«سندباد بحری»، از سری «کتابهای طلایی» نشر نو یکی از آنهاست که با ترجمه محمدرضا جعفری به زیور طبع آراسته شده. داستانهای این مجموعه کتابها یا بهقلم نویسندگان بزرگ ایرانی و اغلب خارجی خلق و نگاشته شده، یا از بازآفرینی افسانههای ملل مختلف در نگاشتههای گوناگون غیرفارسی، به فارسی برگردانده شدهاند. کار ارزشمندی که اکنون از مرز نیم قرن عمر عبور کرده است.
نوشتههای این مجموعه کتابها، با تصویرگری نوستالژیک در قالب طراحی ساده و در خلال نوشتهها، نهفقط برای مخاطبان اصلیاش که برای بزرگترهایی هم که دوران نوجوانی و کودکیشان را با خواندن این کتابها گذراندهاند، جذاب است. حالا شمار «کتابهای طلایی» به حدود 70 اثر رسیده است و خوانندگان سریهای نخستش، اکنون پدرومادرها و پدربزرگها و مادربزرگهای بچههای امروزیاند. البته قلم محمدرضا جعفری در ترجمه داستان سندباد بحری، علاوه بر اینکه روان است و مخاطب کودک و نوجوان را در فهم آن دچار مشکل نمیکند، برای مخاطب بزرگسال هم واجد جاذبه است و از این حیث هم امتیاز دارد.
داستان کتاب از آنجا آغاز میشود که هندباد، حمالی در بغداد، از شکوه و عظمت قصر سندباد شگفتزده میشود؛ چون حتی نگهبان دروازهاش هم لباس زربافت به تن دارد. نگهبان میگوید صاحب قصر مردی است که دریاهای پهناوری را در مسیر سفرهایش گشته و ثروتش انبوهتر از خلیفه بغداد است.
ابراز نارضایتی هندباد از اوضاع محقرانه زندگیاش و ابهام و ناچیزانگاری تلاش سندباد برای کسب ثروت و موقعیت کنونیاش، باعث میشود سندباد، هندباد را به حضور بطلبد و گوشههایی از چند سفر مخاطرهآمیز و پر از عجایبوغرایبش را برای حمال بغدادی نقل کند تا او در این داوری عجولانهاش بازنگری کند.
رویدادهایی که سندباد به نقلشان مینشیند، یکی از یکی تعجببرانگیزتر و تأملبرانگیزتر است.
در فرجام قصهگویی سندباد، آنچه در ذهن هندباد تهنشین میشود، ایمان دوباره به این ضربالمثل قدیمی است که «مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد». او اعتراف میکند که تا بهحال داستانی مثل داستان سندباد نشنیده و سرگذشت سندباد عجیبترین آنهاست.
سندباد به هندباد میفهماند که تا تلاش نکنی چیزی به دست نمیآوری و دلبهدریازدن در کنار ایمان و توکل به خداست که راه را برای انسان باز میکند و او را به آرزوهایی میرساند که دستیافتن بدانها در نگاه اول غیرممکن مینماید.
سندباد علاوه بر این از دل دریاییاش هم نشانه و آیت میدهد و دستور میدهد صد سکه طلا به هندباد بدهند و این، حکایت از سیر در انفس، در کنار سیر آفاقی سندباد دارد. دیدن دنیا، گرفتارشدن در دامها و بلیههای مختلف و ازسرگذراندن اتفاقات دهشتناکی که هرکدام بهتنهایی کافیست تا انسانی را از پا بیندازد، از سندباد انسانی ساخته که به مفهوم واقعی زندگی و دنیا آگاه است و افقی بزرگ از هستی پیش رویش گسترده شده.
او حتی به در پیشبودن مرگ بهعنوان بزرگترین و آخرین سفرش هم اشاره میکند که نیازی به کشتی و… هم ندارد.
جهان سندباد بعد از آنهمه سفر شگفتانگیز و روبهروشدن با مشکلات خارقالعاده، حالا جهانی است که خورشید حقیقت در آن تابان است و چه خوب است که ضمن بردن کودکان و نوجوانانمان به دنیایی خیالانگیز با غولها و پرندههای اسبخوار و کوتولههای وحشیاش، آنان را به مفاهیمی بالاتر از صرف خطرکردن و مسئلهگشایی هم متوجه میکند.
عنوان: سندباد بحری/مترجم: محمدرضا جعفری/ انتشارات: نشر نو/ تعداد صفحات: 32/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/