«پرندهباز تهران» مجموعه داستان معقول و فکرشدهای است؛ بیشتر داستانها طرح و پیرنگ نوین و مناسبی دارند؛ طوری که بعد از خواندن از یاد نمیروند.
در انتهای داستان «سوران سرد» دلمان میخواهد این سربازان را برداریم و ببریم به جایی امن، به جایی گرم، به خانه.
طبیعت در رمان سوران سرد صدای سلطه دارد. به عبارت دیگر مکان رخدادها باعث شده است که طبیعت به منزله امری فرا دست عمل کند نه فرودست.
از بعد جنایی نه چندان جذاب داستان «حفره» که با کمحوصلگی یا بیاهمیتی به آن پرداخته شده بگذریم، با درامی توامان لطیف و خشن همراه هستیم.
کتاب، راوی شخصیتهای معمولی است. انسانهایی عادی که از مرگ میهراسند و همین ترس آنها را تغییر میدهد.
سوران سرد از نکبت جنگ حرف میزند و توانایی عجیب بشر در از بین بردن همنوعش. از فتح قلههای رذالت که گاهی به غمبارترین شکل ممکن رقم میخورد.
«وقتی حیات خواب بود» داستانی بیغل و غش و بیحاشیه دارد. 125 صفحهای که کمتر از یک ساعت تمام میشود.
کربلاییلو با ظرافت بسیار از لایههای قلبی و عقلی، پرده برمیدارد و بیش از آنکه به سیر خطی وقایع و احیانا گفتوگوهایی که شانه به باطن داستان میزنند بپردازد به سیره و بالاتر از آن به دلایل شخصیتها برای اعمالشان
رمان «پل معلق» از آن رمانهایی است که انسان و تردیدهایش در آن پررنگ است و خواننده میبیند که جنگ با وجود ظاهر غیرانسانیاش، در لایههای پایینتر کاملا پدیدهای انسانی است.
مجید قیصری در مجموعه داستان «گوساله سرگردان» از حاشیههای دیده نشده جنگ گاه در لفافه و گاه صریح حرف زده است.