08 اردیبهشت 1403
Tehran
9 ° C
ما را در شبک های اجتماعی دنبال کنید
آخرین مطالب
بازگشت
a

مجلهٔ الکترونیک واو

روایتی سرراست از آرمان‌شهری که نیست
چی فکر می‌کردیم، چی شد!

اگه تو سال‌های منتهی به پایان قرن بیستم، از بسیاری از اندیشمندان و اهالی علم تو دنیا می‌پرسیدیم که پیش‌بینی شما از وضعیت زندگی روزمره‌ی مردم تو قرن جدید و سال‌های بعد از 2000 میلادی چیه، رویدادهای مختلفی را مطرح می‌کردند که شاید با هم دیگه همپوشانی یا اختلاف داشتن اما همه‌ی آنها روی یک مساله، وحدت نظر داشتن: میزانِ «کار کردن» در قرن جدید، بسیار کم خواهد شد و ربات‌ها و ماشین‌ها، کارها را برای آدم‌ها انجام می‌دهند. این پیش‌بینی، خبر از اوقات فراغت و زندگی لذت‌بخشِ بشر تو سال‌های جدید می‌داد؛ سال‌هایی که ما الان داریم در آن زندگی می‌کنیم.

خب؛ فکر نمی‌کنم برای اثبات اشتباه بودن این پیش‌بینیِ مشترک، نیازی به بیان دلایل و شواهد باشه. همین که الان ما – یعنی اکثر مردم جهان – تو سال 2021 میلادی داریم هفته‌ای 45 ساعت و ماهی 180 تا 220 ساعت کار می‌کنیم و باز هم درگیری مشکلات اقتصادی هستیم و وقت واسه تفریح و اوقات فراغت نداریم، یعنی چقدر از مسیری که خیلی‌ها فکر می‌کردند پیش روی بشر قرار دارد، دور هستیم.

«آرمانشهری برای واقعگرایان» دقیقا می‌خواد چنین وضعیتی رو برای ما روایت کنه؛ یعنی شرایطی که «چی فکر می‌کردیم، چی شد». این کتاب که جزو اولین آثار نویسنده و فیلسوفِ جوان هلندی یعنی «روتگر برگمن»ه، با یه ادبیات خیلی دوست‌داشتنی، یه ایده‌ی عجیب رو مطرح میکنه: چطور می‌تونیم تو قرن بیست و یکم، به شرایطی برسیم که دانشمندان تو قرن بیستم پیش‌بینی کرده بودن؟

برگمن تو این کتاب، نگاهی چالشی – همون چیزی که پست‌مدرن‌ها بهش میگن شالوده‌شکنی – به مساله‌ی باورهای اقتصادی و سیاسی جهان تو شرایط فعلی داره و خیلی از این باورها رو با مثال‌های دقیق و آزماش‌های علمی، هم زیر سوال می‌بره و هم براشون پیشنهاد جایگزین میده. «درآمد ناخالص داخلی» یا همون GDP معروف، یکی از اصلی‌ترین مفاهیمیه که تو این کتاب بهش پرداخته میشه و خیلی ساده به ما می‌فهمونه که اساسا این معیار برای میزان رفاه داشتنِ مردم تو کشورهای مختلف جهان، اشتباه و حتی گمراه کننده‌س و باید جای خودش رو به معیارها و شاخص‌های دیگه‌ای بده.

حتما می‌پرسید چرا؟

برگمن جواب این «چرا» رو هم داده و اثبات کرده که تو معیاری مثل GDP، افرادی که تاثیرگذاری جدی بر سلامت و ارتقای رفاه اجتماعی مردم دارن – مثل معلم‌ها، پرستارها، خیرین و نیکوکاران و… – اصلا به حساب نمیان و حتی مضر و دوست‌نداشتنی محسوب میشن؛ در صورتی که این افراد و این مشاغل، خیلی می‌تونن به گسترش شرایط مطلوب برای زندگیِ شهروندان یه جامعه کمک کنن.

یه مثال خیلی جالب تو این کتاب هست که نشون میده چقدر نیاز به تغییر نوع نگاهمون به پدیده‌‌های اجتماعی داریم.

اما یکی از دوست‌داشتنی‌ترین بخش‌های این کتاب، جاییه که درباره‌ی اقداماتی که باید برای ساختن یه آرمانشهر یا اتوپیای جدید تو همین قرن اخیر انجام بشه، حرف میزنه. نویسنده مدعیه که درسته خیلی از چیزهایی که تو قرن پیش برای ما رویا بود، حالا محقق شده و در واقع ما داریم تو آرمانشهری زندگی می‌کنیم که صد سال پیش مردم به دنبالش بودن اما اگه بخواهیم درجا بزنیم و به جلو نریم، تو باتلاقِ واقعیتِ فعلی – یعنی نابرابری، فقر، عدم توزیع مناسب دسترسی‌های بهداشتی و غیره – گیر می‌کنیم و این اصلا مطلوب نیست. پس ما الان هم باید به دنبال خلق یه آرمانشهر باشیم؛ جایی که توش مرزی وجود نداره، برای همه‌ی مردم درآمد همگانی مطلوب وجود داره و یک هفته‌ی کاری فقط شامل 15 ساعت کار میشه. این همون آرمانشهریه که قراره برگمن تو کتابش برامون ترسیم کنه و بگه که چطوری میشه بهش رسید.

نه؛ اشتباه نکنید! این کتاب اصلا یه رمانِ فانتزی و رویاپردازانه نیست؛ بلکه دقیقا مبتنی بر واقعیت‌ها و جزئیات روزمره‌ایه که خیلی از ما باهاش سروکار داریم و اتفاقا برگ برنده‌ی کتاب همینه که نشون میده این آرمانشهری که تصویرش کردیم، اصلا دور از دسترس نیست و صرفا با یه تغییر نگاه و مدیریت صحیحِ همین منابع موجود، خیلی راحت میشه بهش رسید.

برگمن برای اثبات این ادعاش، یه مثالِ خیلی جالب میزنه: بر طبق محاسبات دانشگاهی، ریشه‌کن کردن فقر تو آمریکا به 175 میلیارد دلار نیاز داره؛ در حالی که جنگ افغانستان برای واشنگتن، حدود چهار تریلیون دلار هزینه داشته. این یعنی با حدود یک بیستم هزینه‌ای که برای جنگ افغانستان شد، مسئولین آمریکا می‌تونستن فقر رو به طور کامل تو کشورشون ریشه‌کن کنند و به همه‌ی شهروندان، درآمد ثابت بدن.

از اینجور ایده‌های خاص، عجیب و البته تامل‌برانگیز و ناب توی کتاب «آرمانشهری برای واقع‌گرایان» زیاد پیدا میشه؛ ایده‌هایی که هر کدومشون یکی از کلیشه‌های ذهنی ما رو دگرگون می‌کنن و اصلا با خودمون میگیم چرا تا الان به چیزهایی که اینقدر سست و بی‌پایه و اساس بودن، به عنوان بدیهیات نظر داشتیم؟! ذهن خلاق و ادبیات خوش‌خوان و قلمِ روانِ نویسنده هم به کمک این ایده‌پردازی‌ها اومده و ما با یه کتاب دوست‌داشتنی و روان روبه‌رو هستیم که می‌تونه مسیر زندگیمون رو تغییر بده. جالب اینجاست که این کتاب، فلسفی هست اما قصه‌ای داره که فلسفه‌ی رویدادها و رفتارها رو برای ما تو قالب مصداق‌های روزمره بیان می‌کنه و همین یعنی تبدیل متون سخت و خشک فلسفه – به خصوص فلسفه‌ی قرن بیستم – به یه دستورالعمل اجرایی برای بهبود کیفیت زندگی روزانه.

در مجموع «آرمانشهری برای واقع‌گرایان» یه راهنمای خوب برای خوب زندگی کردن تو روزهاییه که خیلی‌هامون شاید حال خوبی نداشته باشیم و فکر کنیم که این دنیا دیگه ظرفیتِ خوب زندگی کردن رو نداره؛ دنیایی که با چند تا تغییر کوچیک تو نگاهمون بهش، می‌تونه به همون آرمانشهر رویایی که دنبالشیم، تبدیل بشه…

 

عنوان: آرمانشهری برای واقع‌گراها و چگونه به آن برسیم/ پدیدآور: روتگر برگمن؛ مترجم: هادی بهمنی/ انتشارات: نوین/ تعداد صفحات: 192/ نوبت چاپ: چهارم.

انتهای پیام/

ارسال نظر