«چپ دستها» بوی زُهم خون میدهد
یک تصویر آشنای روشن
0 نظرات
موضوعی که در رمان «چپدستها» نمود پیدا میکند، طنز لطیفی است که خیلی خوب داخل کار نشسته است. زبان طنز، خیلی جاها بوی زُهم خونِ توی زندان را میگیرد و حال مخاطب را خوب میکند
نقدی بر رمان «تشریف» از افق فلسفه هایدگر
هستیِ ایستاده بر طول و عرض زمان
«تشریف» در عین اینکه یک کل یکپارچه و منسجم و هدفمند است لکن دارای پردهها و لایههایی مجزا هم هست در واقع خواننده همراه شهریار در طول داستان با یک سیر و حرکت طولی و عرضی در زمان هر بار
از اصغر فرهادی تا هاروکی موراکامی
چیزهایی که بهتر است ندانیم
«همه» به زعمِ من با این که شباهتهایی دارد با پلاتِ فیلمهای «گذشته» فرهادی و «آبی» کیشلوفسکی، اما بیش از آنها شبیهِ فیلمِ «روزی روزگاری آناتولی» بیلگه جیلان است.
نقدی بر رمان «سوره آفلین»
پسامدرن انقلابی
تلاش نویسنده برای قرائتی پست مدرن از اتفاقاتی واقعی در خور توجه است؛ گرچه گاه معلق بودن روایت میان سبک سوررئالیسم و رئالیسم جادویی یکدستی روایت را دچار اختلال میکند.