کلیشهشکنی با «چراغهای روشن شهر»
جای خالی احساسات مردمی در اسناد جنگ
شاید «چراغهای روشن شهر» بهترین نمونه خاطرات دختران امدادگر و رزمنده در سالهای دفاع مقدس نباشد، اما خواندن هر کدام از این کتابها باعث میشود ما از دریچه راوی که آن روزها را زندگی کرده جنگ را ببینیم و بیشتر
آیا «زمین سوخته» واجد مولفههای رئالیستی است
و جنگ آغاز میشود
احمد محمود نویسندهای است که اهواز، خوزستان و اصلا جنوب را زیسته است. اگر اهل اهواز باشید حتی از بچههای نسل جدید، وقتی «زمین سوخته» را بخوانید حتی با توجه به تغییرات شهری در حوزه شهرسازی، نوسازی و
روایتی از مردانی که نامشان در رگرگ شهر جاریست
اسم یک کوچه شدی…
راستش را بخواهید گاهی فکر میکنم اسمهایی که قصههای باشکوه دارند خیلی حیفاند برای روی تابلو رفتن. قشنگترش این است که اول، قصههای باشکوهشان روایت شود.
«پوتین قرمزها» چه حرفی برای گفتن دارد؟
کار ادبیات با جنگ تمام نشده است
«پوتین قرمزها» شاهد این حرف است که کار ادبیات با دفاع مقدس تمام نشده است و این قله مرتفع تاریخ هنوز حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
روایتی از آن تیر که در قلبش نشست
برای ما از محمدها بگویید
چرا کسی از محمد و محمدها در سینما چیزی نمیگوید. از محمد جهانآرا، بچه خرمشهر بگیر تا محمد سیدآبادی اهل نیشابور
درامی که از تابستان 57 آغاز شد
مثل منیژه شاهنامه
هجده سال برای ما یک عدد است و برای منیژهخانمی که باید زندگیِ بیحسینش را با پسری کوچک پیش میبرده، یک کوه رنج. «روزهای بیآینه» قصه همین رنج است. قصه رنجی سترگ که روی دوشِ این زن میافتد و حتی