20 اردیبهشت 1403
Tehran
17 ° C
ما را در شبک های اجتماعی دنبال کنید
آخرین مطالب
بازگشت
a

پر‌بحث‌ترین تگ

«ریشه‌ها» یک داستان خانوادگی تاریخی تمام عیار است که مثل تمام داستان‌های گونه خودش پر است از تلخی و شیرینی و بالا و پایین‌های مختلفی که هر خانواده‌ای در طول سال‌ها و نسل‌ها به خود می‌بیند.

مخاطب کتاب «چند حبه قند» با بی‌اهمیت‌ترین روزمره‌های خانم پرستار دفاع مقدس روبه‌روست. خواندن این کتاب هیچ دستاوردی از فهم عمیق جنگ و نقش پرستاران در دفاع مقدس به مخاطب نمی‌دهد.

برخلاف تلاش نویسنده که پیداست می‌کوشد داوری نکند و تصویری بی‌طرف از فرجام مهاجرت ارائه کند، آن‌چه از ابتدا تا انتهای کتاب به خواننده القا می‌شود، چیزی جز تباهی و سیاهی این فرجام نیست.

«به آواز باد گوش بسپار» در تلاش است هم از فقدان حرف بزند هم از چیزهایی که هستند ولی بودنشان اهمیتی ندارد.

نمی‌دانم چقدر سختگیرانه است ولی راستش کتاب باعث شده خیلی‌چیزها سخت جلوه کند. کند و کلافه‌کننده. تهش هم می‌رسی به این‌جا که اصلا چرا باید همچین‌کاری بکنی یا چرا باید از کتاب‌هایی که دوست داشتی حرف بزنی یا اصلا چرا

به نظر می‌رسد چخوف در عین تاکید به لحظات تکرار نشدنی و لذت‌بخش عشق، آن را موضوعی پیچیده می‌بیند که در گذر زمان دستخوش تغییر و تحول می‌شود اما باز همان لحظات عاشقانه است که به زندگی معنا می‌دهد.

روایت صادق امامی در کتاب «یک زمستان با کولبرها» به فرامتن‌های متعدد و ابعاد مختلف می‌پردازد که در نوع خودش بسیار قابل توجه و تا حدی تکان‌دهنده است.

آدم‌های «کشتی ساکورا» از هول حفظ جان به درون کشتی می‌خزند، امّا در حصار کشتی نجاتشان آنچنان به مرگ نزدیک می‌شوند که بیم آن می‌رود پیش از انفجار عظیم حیاتشان پایان یابد.

پرداختن به چهره تاریک شهر پیش از گاف، جریان گرفته بود، اما می‌خواهم بگویم، گاف در همین جریان نوشتن از سویه تاریک شهر است اما کلیشه‌ها را شکسته و در جریان گفتن حرف تازه افتاده است.

عنوان کتاب و نویسنده سعی می‌کنند به صورت اختصاصی درباره فیلمنامه حرف بزنند اما من به عمد داستان را هم کنارش می‌آورم، چون خواندن این کتاب به کار داستان‌نویس‌ها هم خیلی می‌آید.