روایتی از سفری که با باقی سفرها فرق دارد
باید ابراهیم شد…
حج رحلت است از بین سیاهی و رنجها به سمت یک عرصه و یک ساحت از نور و روشنی. حج در حقیقت یک تصمیم است و یک اراده در برابر ایستادن و سرشاخ شدن با خود. یعنی دست شستن و
زیستن وجه غایب فلسطین در رسانههاست
شرقیِ غمگینِ زخمخورده
تصویر از زیستن در فلسطین همان وجه غایب رسانههاست که به خوبی در این کتاب روایت و تصویر میشود.
روایتهایی از تنهایی در میان دیگران
این داستان واقعی است
هر وسیله قصهای داشت. و او نقال قصهگویی بود از خاورمیانه که از هر وسیله کتابی شفاهی میپرداخت و تحویل مشتریها میداد.
کتابی که تلنگر میزند
مادری از سرزمین شکوفههای گیلاس
«مهاجر سرزمین آفتاب»، شخص راوی کتاب است اما آنقدر ساده و صمیمی و بی آلایش دست مخاطب را میگیرد و با خود به سفر این زندگی میبرد که گویا ما نیز با او در حال هجرتیم.
راه رفتن نویسنده بر لبه تیغ در «سال گرگ»
پرترهای از سازمان مجاهدین
موضوع رمان سازمان مجاهدین خلق است که افهمی پرتره آن را در «سال گرگ» کشیده است. پرترهای که تکههای آن مانند پازل در هر فصلی تصویر شده است و ما در فصول مختلف هر بار به تماشای تکهای از آن
برای بچهها چطور تاریخ بگوییم؟
سفر به ایتالیای عصر داوینچی
«زمانی که همخانه داوینچی بودم» اثر محمدرضا مرزوقی میتواند از آن کارهایی باشد که بدون اینکه ادعای رمان تاریخی بودن داشته باشد، تاریخی است ولی با شیرینیها و جذابیتهایی که از مسیر زبان طنز داستان وارد کار شده و خواننده
روایتی از تنهایی در بزرگترین اجتماع مسلمانان
هاجر زمانهات باش!
وقتی بازارگردیهای گروهی زنان از یک نوبت نماز جماعت غافلشان میکرد و ساعتها گپ و گفتشان در رستوران یا اتاق هتل توانشان را برای استفاده بیشتر از این سفر میکاست، به خودم نهیب میزدم که سرزمین حجاز جای پای هاجرانی
تحلیلی بر نمایشنامه «سایکوسیس 4:48»
این یادداشتِ خودکشی نیست!
آگاهی از ظلم و سبعیت نوع بشر و جهان بیرحمش آدمی را ناامید میکند. و جستجوی عشق، آخرین راه نجات است.
مروری بر «مهاجر سرزمین آفتاب»
میهندُخت سرزمین آفتاب تابان
عنوان «یگانه مادر شهید ژاپنی» که روی جلد کتاب نوشته شده ممکن است خواننده را دچار این اشتباه کند که پسر ایشان ژاپنی بوده و در جبهه ژاپنی حرف میزده. سبا بابایی تنها مادر ژاپنی یک شهید ایرانیـژاپنی است.
«گاف» و چیزهایی که هست
متعهد، امیدوار، زنانه و چیزهای دیگر
گاف نه به معنای مصطلحِ آن، که در واقع اشاره نکتهسنجانهای دارد به فاصله میانِ لایههای جامعه. فاصلهای که به قدری زیاد میشود تا آدمهای جامعه همدیگر را نبینند و رسانشی بینشان برقرار نباشد.