29 اردیبهشت 1403
Tehran
21 ° C
ما را در شبک های اجتماعی دنبال کنید
آخرین مطالب
بازگشت
a

نویسنده: تحریریه

«تا بهار صبر کن باندینی» داستان یک زمستان سرد و تلخ است. برای طنازی‌های معروف نویسنده باید سراغ کتاب‌های دیگر بروید. در این کتاب از خوشبختی خبری نیست.

با بی‌سوادی و مرتد بودنم لذت می‌برم. درست مانند کسی که فقط دلش می‌خواهد مخالف حکومت زمان خودش باشد و اسمش را در زندانیان سیاسی تاریخ حیات او، بنویسند.

نکته‌ای که در «پاییز آمد» دیدم این است که ما از فضای حاکم بر جامعه آن هم در دو برهه حساس پیروزی انقلاب و شروع و روند جنگ تحمیلی هیج نصیب و تصویری در روایت نداریم. تصورم از مستندنگاری که

در کلاس‌های نویسندگی توصیه می‌کنند که برای بهتر نوشتن، باید بسیار خواند. یعنی مسیر موفقیت در نویسندگی، مطالعه خوب است. احوال و آثار بزرگترین شاعر زبان فارسی، سعدی شیرین‌سخن، یک مثال کلاسیک برای درستی این حرف می‌تواند باشد.

سلیقه‌ام هم دستشان آمده بود. همان‌هایی را برایم انتخاب می‌کردند که دوست داشتم بخوانم. کار به جایی رسیده بود که گاهی کتاب‌های جدیدِ تازه از تنور چاپخانه درآمده را توی قفسه نمی‌چیدند.

عده­ زیادی «سرگذشت دیوید کاپرفیلد» را به اشتباه دست گرفتند، اما نکته جالب این است که همه آنهایی که من از نزدیک دیدم با اینکه شاید فریب خورده بودند اما نتوانسته بودند کتاب را زمین بگذارند.

چند صباحی می‌شود که در جهان فلسفه، خانه‌ای وجود دارد بزرگ و قدیمی، با پایه‌هایی محکم و نمایی دوست داشتنی که در آن جوانانی با کمرهایی خمیده و گوژپشت زندگی می‌کنند چرا که سقفِ این خانه کوتاه و پایین است.

هنر «حوض خون»، حاضر کردن وجوه نامرئی عکس است، وجوهی که با حضورشان عکس را از تصویری کسالت‌بار و یکدست به تصویری متکثر، پر از تفاوت و تمایزات جزئی بدل می‌کنند.

موضوعی که در رمان «چپ‌دست‌ها» نمود پیدا می‌کند، طنز لطیفی است که خیلی خوب داخل کار نشسته است. زبان طنز، خیلی جاها بوی زُهم خونِ توی زندان را می‌گیرد و حال مخاطب را خوب می‌کند

ما هم پولدار نبودیم و به قشر مرفه تعلق نداشتیم اما راستش را بخواهید کتاب ارزان بود. یک روز اگر پفک و هله و هوله نمی‌خریدیم، می‌توانستیم با پولش کتاب بخریم.