قرن نو ـ نوروز و فراموشی جمعی...
از عطر لاکو تا نغمه نوروزخوان
در جهانِ من همه چیز «عطر و بو» دارد، آدمها، مکانها، اشیاء و حتی مناسبتها! «عید نوروز» در شامه من، نه بوی توپ میدهد نه بوی کاغذ رنگی. نوروز برای من مساوی است با بوی آرد برنجی که خامیاش گرفته
قرن نو ـ دور هم در یکِ یکِ یک
قندِ اول برای همه
این روزها که همچون ژانوس، الهه رومی دروازهها، در آستانه ورود به سال جدید قرار گرفتهایم و همزمان نگاهی به پشت سر و پیش رو داریم، زمان مناسبی است برای آروزهای خوب برای آینده. شاید عجیب باشد سال آینده را
قرن نو ـ «نوروز چه کار نکنیم» تا به همه خوش بگذرد
ده بند برای داشتن نوروز رنگیتر
بیایید این نوروز، برای امتحان هم که شده، به اتفاقات آزاردهنده تا حد ممکن نه بگوییم. هم برای خودمان و هم برای آدمهای اطرافمان.
قرن نو ـ دوست دارید 1401 شبیه کدام کتاب باشد؟
همه کمبود محبت دارند
هیچ کتابی پیدا نکردم که دلم بخواهد سال آینده حتی به فضای آن نزدیک باشد. اما در آخرین دوری که در کتابخانهام گشتم، چشمم روی «گزینه اشعار عمران صلاحی» ایستاد. «گزینه اشعار عمران صلاحی» شاعر وطنزپرداز بزرگِ درگذشته مناسبترین کتابی
قرن نو ـ میدانستید هنرمند و طبیعت به هم شبیه هستند؟
سعی میکنم مثل بهار باشم
هر کس به من بگوید پیر شدهای خودش پیر است، موهای سفید نشانه پیری نیست، من هنوز خیلی جوانم. آنقدر که مداوم بخواهم اثر هنری تازه خلق کنم، فکر کنم، زندگی را نفس بکشم. بارها و بارها از پنجره خانهام
قرن نو ـ ماهی قرمز که تحلیل نداره!
تماشای رقص بالرین قرمز وسط هفتسین
یکی از لذتهای زندگیام این است که به تماشای بالرینهای کوچک قرمز رنگی بنشینم که سفره هفتسین را زیباتر میکنند.
تصویری از جامعه از هم گسیخته امروز در «نوبت ناتانائیل»
پریشان و در هم مثل بیت عنکبوت
به لحاظ داستانی هیچ چیز ارزشمندی در «نوبت ناتانائیل» دستتان را نمیگیرد. اما اگر به کتاب به چشم یک پاورقی مدرن از حسینقلی مستعانِ زمانه نگاه کنید شما درستترین زاویه را انتخاب کردهاید.
«محرمانه میلان» حکایتگر تضاد میان غرب و شرق است
رانده از اینجا، مانده از آنجا
شخصیت «تئو» در مان «محرمانه میلان» نماد انسان معاصر رانده از اینجا و مانده از آنجاست نه فقط یک افغانستانی و نه فقط یک ایرانی.
«جنایت و مکافات» نقطه پرواز داستایفسکی است
کتاب مبعوث شدن
پروانگی داستایفسکی از «جنایت و مکافات» شروع میشود. در «جنایت و مکافات» است که در آن «وجدان اخلاقی» را در داستانش میسازد.
رومن گاری از نجاتدهنده بودن مهر غافل نبوده
زندگی در پیشِ روست
رومن گاری در رمان «زندگی در پیش رو» همانقدر که واضح و روشن از تیرگیها نوشته از مهر انسان غافل نشده که مهر نجاتدهنده است. پایان رمان آنقدرها هم تلخ نیست. بیشتر از تلخ، تکاندهنده است.