11 اردیبهشت 1403
Tehran
25 ° C
ما را در شبک های اجتماعی دنبال کنید
آخرین مطالب
بازگشت
a

پروانه حیدری تگ

سلول‌های بهاری روایت اشک و لبخند است، روایت زمین خوردن و بلند شدن، روایت پای چیزی ماندن و برایش جنگیدن تا انتهای راه، حال آن که علم را انتهایی نیست.

«عقیله» در واژه به معنای زن ارجمند و گرامی‌ست، نفیس و باارزش نیز خوانده شده، مرور زندگانی زنی‌ست که ظلم را فریاد زده و از احدی نترسیده است.

«غربت» یک روایت زنانه دارد، توجه به جزئیات، ساختن احساسات و عواطف شخصیت‌ها، روند تغییرشان همه و همه تداعی‌گر زنی هستند که نشسته روبه‌رویتان و می‌خواهد از پرت شدن به دنیایی غریب بگوید.

زن داستان ما همچنان که از معمولی بودن می‌گریزد، هنوز درگیر واگویه‌های ذهنی معمول است؛ و مگر می‌شود در یک دنیای معمولی و با اطرافیان معمولی زندگی بکنی و افکار معمول به سراغت نیاید؟

در خانه ادریسی‌ها سخن از عشق و رویا و آزادی‌ست. اعضای خانواده‌ مورد هجوم بیگانگان قرار می‌گیرند و با آن‌ها همراه می‌شوند. در این بین آن چه می‌ماند، تغییرات آدم‌هاست که جرئت بال گشودن یافته‌اند.

در داستان‌ها آدم‌ها شوخی‌شوخی تصمیماتی می‌گیرند و بعد تمام هستی‌شان شکل دیگری پیدا می‌کند.

اگر روایت‌ها را از ابتدا تا انتها کنار هم بگذاریم، می‌شود به عنوان یک داستان کلی بهشان نگاه کرد؛ چون زمان و مکان‌شان متناسب با خط داستانی تغییر می‌کنند و ترتیب تعریف وقایع در آن‌ها حفظ می‌شود

«آخرین انار دنیا» در نفی جنگ نوشته شده، در توصیف رنج. با نثری خیال انگیز و شاعرانه، انگار که خونابه‌ای را لای پر قو بپیچی و روایتش کنی. جایی مظفر صبحدم می‌گوید «تک‌تک ما پژواک صدایی واحد هستیم، تکه‌ای از

رومن گاری در رمان «زندگی در پیش رو» همان‌قدر که واضح و روشن از تیرگی‌ها نوشته از مهر انسان غافل نشده که مهر نجات‌دهنده است. پایان رمان آنقدرها هم تلخ نیست. بیشتر از تلخ، تکان‌دهنده است.

«عاشقی به سبک ون‌گوگ» ابتدا و میانه جذابی دارد، توصیفات شاعرانه و دلچسب‌اند. روایتی از کاج‌های بلند تهران که زخم‌آلودند و مطمئنا در ذهن می‌مانند، اما فصل آخر که به فضایی روستایی می‌رسد، کاملا با فضای سه فصل قبل متفاوت