مواجهه با سوگ و مرگ در «سنگی که نیفتاد»
آدمیزاد در طوفانها لنگر میخواهد
رمان «سنگی که نیفتاد» کشمکشهای فکری و سرشار از تردید مردی به نام سعید را تصویر میکند که بعد از مرگ همسرش با مادر و دخترش زندگی میکند.
روایتی درباره گرسنگانِ سیرِ تاریخ
همسفره با دیکتاتورها
در کتاب «خورد و خوراک دیکتاتورها» تاریخ، سیاست، مردم، جنایتهای بشری و فرهنگ، زیر سایه غذاهای خوشرنگ و لعاب و دستورهای آشپزی جا خوش کردهاند.
«آبنبات هلدار» شما را به یک استراحت دعوت میکند
سرسرهبازی با طنز
«آبنبات هلدار» برای یک استراحت چندساعته گزینه خوبی است؛ استراحتی که همنشین آن کلمه و کتاب باشد. در واقع اگر دنبال کار کمرشکن و متفکرانهای هستید خودتان را اذیت نکنید، مهراد صدقی میخواهد شما را بخنداند.
روایتی از یک پاندمی که گفتوگو را زنده کرد
یک دقیقه شادکامی
او نمیدانست من چه شبهای تلخی را سپری میکنم اما حضورش قوت قلبی بود برای من. دانستن این که بعد گذراندن یک روز سخت میتوانم شبم را با گفتوگویی لذت بخش سپری کنم آرامم میکرد.
«عامهپسند»، با ظاهری لوده ولی عمیق با بوی مرگ
راه رفتن لبه پرتگاه
چارلز بوکفسکی همان زمانی که با مرگ دستوپنجه نرم میکرد «عامهپسند» را مینویسد و این ارتباط میان عامهپسند و راهرفتن بر لبه پرتگاه است. این مرگ است که ماههای پایانی زیستن او را چنان از معنا سرشار میکند که او
روایتهایی از تنهایی در میان دیگران
باربیخانم
اون قیافه خوشگل و هیکل باریکتو برداشتی آوردی قاطی این همه زن زشتشده چپرچلاق؟! که همهشون مدتهاست حسرت یه رژ به دلشون مونده؟ که نصفشون اصلا لبی ندارن برای رژ! بعد تو برای من ماتیک قرمز میزنی؟!
دورنمات معتقد است عدالت بیمعنی است
کابوس جهنم عدالت
دورنمات در رمان «عدالت» به ما نشان میدهد که پیجویی عدالت بیمعنی است، چون در آسمان هم خبری نیست مگر همین رواج ظلمهای مشابه زمین و ظلمهای بزرگتر.
«چمدانهای باز» نگاهی منطقی به مهاجرت دارد
روایت تنهایی آدمها
«چمدانهای باز» اولین تجربه سیدمحسن روحانی است و گاهی به نظر میرسد محافظهکارانه نوشته شده یا آشنایی نویسنده با محیط هنوز آنقدرها کامل نیست و با دیدی چندان موشکافانه محیط را نگاه نمیکند.
«باد نوبان» داستان سازشناپذیرهاست
دریا خواهر نیست!
جمشید ملکپور در «باد نوبان» نگاه منتقدانهای به جایگاه زنان در جامعه سنتی جنوب دارد.
«سکههای سفالی» شعار نمیدهد
معامله با شیطان
علی یاری، نویسنده داستان «سکههای سفالی» بیادا و اصول و بیحاشیه و زواید و بیآنکه آب به کتابش ببندد به برشی کوتاه از آخرین فرازهای زندگی حرمله در کوفه تحت حاکمیت مختار میپردازد.