«کهکشان نیستی» و پرسشهایی که پاسخ نمیدهد
چنان که مینماید نیست
کتاب «کهکشان نیستی» آن چیزی نیست که میگوید ولی حرفهای بسیاری برای گفتن دارد، البته برای اهلش!
استعارهای داستانی از روشنفکر ایرانی پهلوی دوم
به نام مدرنیته مسخ میشویم!
رمان «عاشقی به سبک ونگوگ» با رویکرد تاریخی اشارههایی جدی و غیرقابل انکار به جریان روشنفکری دارد.
نویسنده با «ماتی خان» شما را خسته نمیکند
با این حکایت میتوانیم پیر شویم
«ماتی خان» به هیچوجه مخاطبش را به ورطه کسالت نمیاندازد. در این سیاحت شگفتی که عبدالرحمن اونق ترتیب داده است؛ میتوانیم در دشتهای فراخ ترکمن صحرا پرسه بزنیم.
این روزها بعضیها دارند یواشکی کتاب میخوانند
آینده در دست شماست!
کمتر کسی بیبهانه کتاب میخواند و اتفاقاً میخواهم از همان آدمها بگویم. همانهایی که در اقلیتی مهجور در گوشهای سرد کز کرده و کتابشان را میخوانند؛ ولی میشود فهمید که آینده دست همانهاست! آنهایی که در این برهوت مطالعه دارند
بحران هویت مسئله «زن در ریگ روان» است
نمایش جهل با زبان داستان
حیرتانگیز است که نمایش جهل، نقطه قوت داستان است گویی که نویسنده از دریچه علم، اجتماع ، فلسفه و حتی روانشناسی به آن نگاه کرده است. او حتی از ظلم و استبدادی که در لایههای جامعه زنده اما پنهان است،
«ماتی خان» سراسر غیرت و حماسه است
پیشنهادی متفاوت در روزگار رونق رمان آپارتمانی
«ماتیخان» به عنوان یک رمان اقلیمی در جغرافیایی صحرایی و کوهستانی رقم میخورد. توصیفات نویسنده از این جغرافیا به همراه زندگی چوپانی و اشعار بومی مختومقلی خان رمان را نمونهای قابل توجه کرده آن هم در زمانه رونق رمانهای آپارتمانی
روایتهایی از تنهایی در میان دیگران
سلفی ده نفره
کثریتشون حتی اسم محمد خردادیانم نشنیده بودن. چی میگم؟ باورتون میشه حتی خیلیهاشون گوگوش رو نمیشناختن؟! ابی، داریوش
«داغ دلربا» در تاریخ خواهد ماند
برایم از آتش خبر بیاور
نویسنده کتاب «داغ دلربا» تلاش میکند گزارشی صادقانه از متن این حضور میلیونی به رشته تحریر در آورد. نیتی که در اجرا چندان موفق نیست.
روایتی درباره «رشت» مرکز توزیع زندگی
ماهیها عاشق میشوند
برای من، رشت شهر پیادهروی است. تمام زمانیکه در این شهر زندگی کردم، خودرو نخریدم. شهر زیر پایم بود و همه جا را قدم میزدم. کوچه پس کوچهها را میگشتم و چشم میدوختم به درهای دلبر چوبی. به ایوانهای چوبی،
داستان یک شهر ـ مشهد
داستانهای اندک برای یک شهر بزرگ
مشهد، شهری بزرگ که نویسنده خوب هم کم ندارد، آیا نباید در ادبیات داستانی ما پررنگتر باشد؟ عجیب نیست فهرست داستاننویسانی که به هویت این شهر در آثارشان پرداختهاند، همینقدر کوتاه و جمعوجور باشد؟